تنکار. [ ت َ ] ( اِ ) دارویی باشد که طلا و نقره و مس و برنج و امثال آن را بدان پیوند کنند و آن معدنی و مصنوعی هر دو می باشد، معدنی از چشمه برمی آید و مانند برف و یخ ، و مصنوعی آنست که یک جزو نمک و یک جزو قلیا و سه جزو بوره در دیگ ریزند و شیر گاومیش ، آن مقدار که اجزاء را بپوشاند، در دیگ کنند و چندان بجوشانند که سخت شود و آنرا بعربی ملح الصناعه خوانند. ( برهان ) ( از انجمن آرا ). و اُشه که معرب آن اشق است همین خاصیت و طبیعت دارد، از برهان نقل شد، در فرهنگها نیافتم. ( انجمن آرا ). دوایی است که به هندی سها گویند و بکاف عربی دیده نشده . ( از مدار و برهان از غیاث اللغات ) ( آنندراج ). دارویی که بوره نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). نوعی است از نمک بورقی و آن به ذوب طلا و نرمی آن کمک کند. قسمی از آن معدنی است که با طلا و مس در جوانب معدن یافت شود و مصنوع آن از ادرار ( بول ) و غیره بدست آید.( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بحرالجواهر و ترجمه ضریر انطاکی ص 100 و نزهةالقلوب و الجماهر ص 254 شود.
فرهنگ فارسی
( اسم )نوعی است از نمک بورقی و آن بذوب طلا و نرمی آن کمک کند . قسمی از آن معدنی است که با طلا و مس در جوانب معدن یافت شودو مصنوع آن از ادرار ( بول ) و غیره بدست آید .