لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
گشاده و روان کردن چیزی زفت و سطبر را . ترقیق .
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه عمومی
پیشنهاد کاربران
تُنُک کردن: پهن کردن. گسترانیدن.
نمونه زیور مانده ی ساج ها را. . . روی صندوق و رختخواب پیچ ها تُنُک کرد. ( کلیدر ج۸ص ۲۱۸۵ )
نمونه زیور مانده ی ساج ها را. . . روی صندوق و رختخواب پیچ ها تُنُک کرد. ( کلیدر ج۸ص ۲۱۸۵ )
تنک کردن : [اصطلاح کشاورزی ] در مواردی که تعداد بوته ها در واحد سطح زیاد تر از حد مورد نیاز باشد باید بوته های اضافی را حذف کرد. این عمل را تنک کردن گویند.