ای بی جگر از تلخی عالم گله بگذار
این می به حریفان تنک حوصله بگذار.
صائب ( از آنندراج ).
در سینه ما بود نهان راز محبت شد اشک تنک حوصله غماز محبت.
منیری ( از آنندراج ).
شمه ای از غم هجر تو به بلبل گفتم آن تنک حوصله رسوای گلستانم کرد.
؟
رجوع به تنگ حوصله شود.