تنومندی

مترادف تنومندی: پرزوری، توانایی، زورمندی، قدرتمندی ، جسامت، چاقی، فربهی، قوت، نیرومندی
متضاد تنومندی: ناتوانی، کم زوری، لاغری
معنی انگلیسی:
bulk, corpulence, huskiness, immensity, portliness, robustness

لغت نامه دهخدا

تنومندی. [ ت َ م َ ] ( حامص مرکب ) جسیمی. تناوری. ( ناظم الاطباء ). دارندگی تن. تن داری : بدان که مردم مرکب است از دو گوهر، یکی گوهر جسمانی که تنومندی از اوست و دیگری روحانی و آن روان وی است. ( هدایة المتعلمین ربیعبن احمد اخوانی از یادداشت بخطمرحوم دهخدا ). و همچنین تنومندی ایشان که گرد است چون گوی معلوم است به اندازه گوی زمین. ( التفهیم ).
زنده چون برق میر، تا خندی
جان خدایی به از تنومندی.
نظامی.
|| توانایی و زورآوری. ( ناظم الاطباء ). پرزوری و قوت. ( فرهنگ فارسی معین ):
چو اسکندر آیینه در پیش داشت
نظر در تنومندی خویش داشت.
نظامی.
به گفتن تو دادی تنومندیم
تو ده زآنچه کشتم برومندیم.
نظامی.
|| فربهی و چاقی. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به تن و مند و تنومند شود.

فرهنگ فارسی

۱- تناوری جسامت . ۲ - فربهی چاقی . ۳ - پر زوری قوت .

فرهنگ عمید

تنومند بودن، تناوری.

مترادف ها

corpulence (اسم)
جسامت، تنومندی، فربهی
corpulency (اسم)
جسامت، تنومندی، فربهی
burliness (اسم)
تنومندی، زبری

فارسی به عربی

ریاضی

پیشنهاد کاربران

بپرس