تنوع
/tanavvo~/
مترادف تنوع: نوع به نوع، گوناگونی، گونه گونی تلون، واریته، گوناگون شدن
برابر پارسی: جور وا جوری، گوناگونی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) گوناگون شدن دارای انواع شدن . ۲ - ( اسم ) گوناگونی . جمع : تنوعات .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه آزاد فارسی
تنوّع (diversification)
در کشاورزی و تجارت، به معنای ایجاد محصولات و بازارهای جدید. مدیران شرکت های تجاری و مالکان مزارع به منظور کاهش خطر یا به سبب کاسته شدن از میزان سوددهی، در حوزۀ اصلی کار خود تنوع ایجاد می کنند. در انگلستان، تنوع کشاورزی شامل تهیۀ محل سکونت و خدمات دیگر به گردشگران است.
در کشاورزی و تجارت، به معنای ایجاد محصولات و بازارهای جدید. مدیران شرکت های تجاری و مالکان مزارع به منظور کاهش خطر یا به سبب کاسته شدن از میزان سوددهی، در حوزۀ اصلی کار خود تنوع ایجاد می کنند. در انگلستان، تنوع کشاورزی شامل تهیۀ محل سکونت و خدمات دیگر به گردشگران است.
wikijoo: تنوع
مترادف ها
منتخبات، عطر گل، تنوع، محفظه عطر، مخلوط درهم و برهم
تفاوت، تنوع، گوناگونی
نوع، تنوع، گوناگونی، واریته، جورواجور
تردستی، اختلاف، تنوع، روانی، تطبیق پذیری، همه کاره بودن
تفریح، تنوع
تنوع، حادثه عشقی، قطعه موسیقی کوتاه
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
واژه تنوع
معادل ابجد 526
تعداد حروف 4
تلفظ tanavvo'
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( تَ نَ وُّ ) [ ع . ] ( مص ل . )
آواشناسی tanavvo'
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
معادل ابجد 526
تعداد حروف 4
تلفظ tanavvo'
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( تَ نَ وُّ ) [ ع . ] ( مص ل . )
آواشناسی tanavvo'
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
تنوع: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
گوناگونی ( دری )
رنگالی rangāli ( کردی )
گوناگونی ( دری )
رنگالی rangāli ( کردی )
به گمان من برای تنوع جوردست واژه زیباییه
متنوع = گوناگون / جوراجور
تنوع = جور
نوع = گونه
جنستان جور نیست = جنستان تنوع ندارد
تنوع زیستی = جور زیستی
از هر قلم چند چیز جور بمن بده = از هر قلم چند چیر مختلف ( متنوع ) بمن بده
متنوع = گوناگون / جوراجور
تنوع = جور
نوع = گونه
جنستان جور نیست = جنستان تنوع ندارد
تنوع زیستی = جور زیستی
از هر قلم چند چیز جور بمن بده = از هر قلم چند چیر مختلف ( متنوع ) بمن بده
گوناگونی
برابر پارسی واژه تنوع چندگونگی و گوناگونی هست