هزاران دلیران جوینده کین
به گردش تنوره زدند از کمین.
اسدی.
تنوره زد از گردش اندر سپاه ز هر سو بزخمش گرفتند راه.
اسدی.
رجوع به تنوره شود.|| در اصطلاح ، هوا گرفتن دیو است... ( آنندراج ). تنوره کشیدن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
از این سهم بر کهکشان رو نهاد
تنوره زنان دیوسان گردباد.
آدم ( از آنندراج ).
به سوی آسمان از شهر و پوره بسان دیو زد آتش تنوره.
محمدقلی سلیم ( از آنندراج ).
رجوع به تنوره کشیدن و تنوره شود.