تنند

لغت نامه دهخدا

تنند. [ ت َ ن َن ْ] ( اِ ) عنکبوت باشد. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). تنندو.تننده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( فرهنگ رشیدی ). تندو.( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ). هر سه بمعنی عنکبوت و جولاه باشد. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). هر چهار بمعنی عنکبوت. ( فرهنگ رشیدی ). دیوپای. غنده. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به این کلمات و تنندو شود. || ( ص ) مردم کاهل و تنبل را نیز گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کاهل. ( فرهنگ رشیدی ).

فرهنگ عمید

کاهل، تنبل.

پیشنهاد کاربران

بپرس