تنمص. [ ت َ ن َم ْ م ُ ] ( ع مص ) کسی را فاکردن زن تا موی از روی وی برکند. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). خود را به موی چیدن دادن ، منه الحدیث : لُعِنَت النامصة و المتنمصة؛ ای المزینة و المتزینة. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). به بند گرفتن زن موی پیشانی را برای برکندن آن. ( از اقرب الموارد ). || چرانیدن چارپا گیاه تر را. ( از اقرب الموارد ).