تنقیص. [ ت َ ] ( ع مص ) کم کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). نقصان کردن.( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) : هرگه که صاحب بر وی بگذشتی کفشگر زبان سفاهت و لعنت و سب و تنقیص و عیب بر صاحب بگشودی. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 92 ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - کم شمردن بکم داشتن . ۲ - ناقص کردن کم کردن . جمع : تنقیصات .
فرهنگ معین
(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - کم شمردن . ۲ - ناقص کردن .