تنفیر. [ ت َ ] ( ع مص ) رمانیدن. || به چیرگی کسی حکم کردن بر کسی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و دراللسان : نفره الشی و علی الشی و بالشی ٔ؛ غلبه علیه. ( اقرب الموارد ). || لقب ناپسند نهادن برکسی. ( از اقرب الموارد ): نَفِّرْ عنه ( به صیغه امر )؛ لقب ناپسندیده نِه ْ بر وی. کأنه عندهم تنفیر للجن و العین عنه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و قال اعرابی : لما ولدت قیل لأبی نفر عنه فسمانی قنفذاً و کنانی اباالعداء. ( اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
برجهانیدن کودک را . تیر بر ناخن گردانیدن تا کجی از راستی معلوم گردد .