تنفس کردن
مترادف تنفس کردن: نفس کشیدن، دم زدن، نفس زدن، شهیق
متضاد تنفس کردن: زفیر
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
مترادف ها
در کشیدن، استنشاق کردن، دمیدن، ملهم کردن، تنفس کردن
تنفس کردن، موقتا تعطیل کردن، پس رفت کردن، طاقچه ساختن، مرخصی گرفتن
استنشاق کردن، تنفس کردن، تو کشیدن، در ریه فرو بردن، بداخل کشیدن، استشمام کردن
دمیدن، نفس کشیدن، دم زدن، بهوش امدن، تنفس کردن، امید تازه پیدا کردن، بو کردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید