تنظیم

/tanzim/

مترادف تنظیم: انتظام، ترتیب، تنسیق، مرتب سازی، نظم، نظم دهی، مرتب کردن، منظم کردن، سروسامان دادن

متضاد تنظیم: نابسامان کردن

برابر پارسی: ساماندهی، آراستن، سامان دادن، به رشته کشیدن

معنی انگلیسی:
adjustment, alignment, formulation, modulation, realignment, regulation, systematization, tune-up, tuneup, putting in order, regulating

لغت نامه دهخدا

تنظیم. [ ت َ ] ( ع مص ) مبالغه نظم. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). درکشیدن جواهر به رشته وسخن در وزن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). درکشیدن جواهر به رشته و وزن ترتیب دادن سخن را. ( ناظم الاطباء ). جواهر به رشته کشیدن. ( آنندراج ). ترتیب شعر وبه رشته کشیدن مروارید. ( ناظم الاطباء ) :
با چنین پیران لابل که جوانان چنین
زود باشد که شود عقد خراسان تنظیم.
؟ ( از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 390 ).
|| مجازاً بمعنی درستی امورات شهر و دیار.( آنندراج ). ترتیب و آراستگی و انتظام. ( ناظم الاطباء ). ترتیب دادن. ( منتهی الارب ). || نظام برآوردن ماهی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پر گردیدن شکم ماهی و سوسمار از تخم. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

مرتب کردن، نظم دادن، برشته کشیدن جواهر
۱- ( مصدر ) نظم دادن سر و سامان دادن بسامان کردن مرتب ساختن . ۲ - پیوند دادن برشته کشیدن . ۳ - ( اسم ) آراستگی نظم . جمع : تنظیمات .
مبالغه نظم . درکشیدن جواهر به رشته و سخن در وزن . یا نظام بر آوردن ماهی .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . )۱ - نظم دادن . ۲ - پیوند دادن .

فرهنگ عمید

۱. نظم دادن.
۲. مرتب کردن کارها.
۳. به رشته کشیدن جواهر.
۴. به نظم وترتیب درآوردن سخن.

فرهنگستان زبان و ادب

{arrangement} [موسیقی] 1. سازمان دهی مجدد قطعۀ موسیقی برای اجرا با یک یا چند ساز یا آواز دیگر 2. سازآرایی آهنگ در موسیقی مردم پسند
{maneuvre} [حمل ونقل ریلی] تمامی عملیات تنظیم قطار، شامل جداسازی واگن ها و لوکوموتیوها از قطار برای واگذاری به کارگاه ها و اتصال آنها به قطار و جابه جایی قطار در خطوط

مترادف ها

adjustment (اسم)
تطبیق، تنظیم، تعدیل، اصلاح، میزان، تسویه، اسباب تنظیم، الت تعدیل

arrangement (اسم)
قرار، تنظیم، تصفیه، ترتیب، نظم، مقدمات، ارایش، تمهید، طبقه بندی

regulation (اسم)
تنظیم، تعدیل، دستور، ایین نامه، قانون، قاعده، مقرره

alignment (اسم)
تنظیم، هم ترازی، صف بندی

alinement (اسم)
تنظیم، صف بندی

set-out (اسم)
تنظیم

فارسی به عربی

تعدیل , تنظیم

پیشنهاد کاربران

افزودن پسوند، ش، به پایان نام ها می توان واژه ی هم چَم وزن تفعیل بسازد ، برای نمونه ، آموزش برابر پارسی تعلیم است، پس اگر نظم برابر پارسی سامان باشد ، تنظیم می شود سامانش .
نظم=سامان
منظم=بسامان
تنظیم= سامانش
تنظیم = کوک
تنظیم کردن / شدن = کوک کردن / شدن
منظم = کوکار
افراستن که جناب فرتاش گفتن هم واژه بسیار درست و درخوریست = افراستن = اف راستن = اف ( بسیار / زیاد / بالا ) راستن ( درست و مرتب / نظم و . . . )
♦️
نوواژه برای جایگزینیِ #to_adjust به معنای به آرامی تغییر دادنِ چیزی برای مناسب تر کردن ِ آن برای منظوری خاص؛ تنظیم کردن؛ تطبیق دادن؛ و جُزین
ا↙️
#آژوتیدن ( āzhūtidan ) 👈 آ ( پیشوندِ فعل ) ژوت ( ستاکِ برگرفته از ریشه ی نیاایرانیِ - yaug به معنای بستن، متصل کردن و یوغ نهادن ) - - دن ( نشانه ی مصدر )
...
[مشاهده متن کامل]

( پایینِ صفحه را ببینید. )
🔺 نکته:
پیشوندِ - ad در فعلِ adjust به معنای "نزدیک" ، "به" و "در" می باشد. بااین حال، در زبانِ فارسی به نظر نمی رسد که آوردنِ معادلِ این پیشوند ضروری باشد، چرا که این معنا در هم ریشه های واژه در زبان های ایرانی پدیدار گشته است. برای مثال، "جفت کردن" ( کنارِ هم نهادن و تنظیم کردن، ) یا در گویشِ کردی، jut به معنای "جفت" به کار می رود.
( پایینِ صفحه را ببینید. )
▪️مثال:
۱ - او صندلیِ خود را آژوتید ( تنظیم کرد ) تا پاهایش به راحتی بتواند با پدال های گاز و ترمز کار کند.
۲ - صبر کن، چشم هایت خودش را با تاریکی می آژوتَد ( وفق می دهد، تنظیم می کند. )
🔺 توجه:
🔹 #adjustment
🔹 #آژوتمان
یا: #آژوتش
یا: #آژوت
▪️مثال:
۱ - این دوچرخه پیش از سوار شدن نیاز به آژوت های ( تنظیماتِ ) کوچک ولی مهمی دارد.
۲ - این طرحِ پیشنهادی به آژوتمانِ ( تنظیمِ ) بودجه ی سالانه کمک می کند.
🔸 #adjuster میزان کننده، تعدیل گر
🔸 #آژوت گر
▪️مثال:
از سالِ ۹۶ تا کنون در یک شرکتِ بیمه ی خودرو به عنوانِ آژوت گر ( تنظیم گرِ خسارت با آیین نامه های بیمه ) کار می کند.
🔹 #adjustable قابلِ تنظیم
🔹 #آژوتیدنی
یا: #آژوت شوا ( آژوت شَوا )
یا: #آژوت پذیر
▪️مثال:
خودروِ او فرمان و صندلی های کاملاً آژوت شَوا ( تنظیم شونده ) داشت.
🔸 #adjustability
🔸 #آژوت شوایی
یا: #آژوت پذیری
▪️مثال:
بهترین ویژگیِ یک جلیقه ی نجات آژوت پذیریِ ( تنظیم شوندگیِ ) آن برای اندازه های مختلف است.
🔹 #adjustive
🔹 #آژوتا
🔸 #to_readjust
🔸 #بازآژوتیدن
یا: #واژوتیدن
▪️مثال:
او آینه ی پُشت بین را واژوتید ( دوباره تنظیم کرد ) و بی درنگ به سمتِ چپ پیچید.
🔹 #readjusted
🔹 #واژوتیده
🔸 #readjustment
🔸 #واژوتمان
یا: #واژوت
▪️مثال:
من باید یک واژوتمانِ ( بازتنظیمِ ) تازه از تصویرِ او در ذهنم انجام دهم.
🔹 #to_misadjust
🔹 #بدآژوتیدن
🔸 #misadjusted
🔸 #بدآژوتیده
یا: #بدآژوت
🔹 #maladjustment
🔹 #کم آژوتمان
یا: #کم آژوتش
▪️مثال:
رفتارهای غیرِ اجتماعی و کم آژوتش ها ( کم تطبیقی ها ) را باید به دقت بررسی کرده، سپس درباره ی آن ها تصمیم بگیرند.
🔸 #maladjusted
or: #maladjustive
🔸 #کم آژوتیده
▪️مثال:
آن ها یک مدرسه هم برای کودکانِ بی پروا و کم آژوتیده ( کم متعادل شده برای زندگیِ اجتماعی ) ساختند.
🔹 #unadjusted
🔹 #ناژوتیده
▪️مثال:
یک ساعتِ ناژوتیده ( تنظیم نشده ) به دیوار چسبانده بودند که همه را به اشتباه می انداخت.
🔸 #to_preadjust
🔸 #پیش آژوتیدن
🔹 #to_underadjust
🔹 #زیرآژوتیدن
🔸 #underadjustment
🔸 #زیرآژوت
یا: #زیرآژوتمان
🔹 #to_overadjust
🔹 #وراآژوتیدن ( یا وَراژوتیدن )
یا: #بیش آژوتیدن
🔸 #overadjustment
🔸 #وراژوتمان ( یا وَراژوت )
یا: #بیش آژوتمان ( یا بیش آژوت )
🔹 هم ریشه های دیگرِ #آژوتیدن ، #آژوت ، و #آژوتیده در زبان های ایرانی:
اوستایی 👈 مهار کردن ➖ - yūj
فارسی میانه 👈 مهار زدن، ملحق کردن ➖ āyūz
ختنی 👈 پیوند ➖ byūmga
فارسی 👈 یوغ، جفت، جوغ
کردی 👈 جفت، خیش ➖ ĵūt
گیلکی 👈 زبان بسته، الکن ➖ ĵut
سمنانی 👈 خیش ➖ ĵut
سنگلیچی 👈 خیش ➖ ĵot
آمره ای 👈 یوغ ➖ yo
کاشانی 👈 یوغ ➖ yū
گرجی 👈 جفت، گروه ➖ - ĵog
سانسکریت 👈 مهار کردن ➖ yoj
یونانی 👈 ملحق کردن، مهار کردن ➖ ζεύγνϋμι
لاتینی 👈 مهار کردن، ملحق کردن iungere
انگلیسی 👈 تنظیم کردن ➖ to adjust
پورواهندواروپایی 👈 مهار زدن ➖ - įeug
🔺نکته:
برای دیدنِ فعل ها یا واژه هایی دیگر از این ریشه بروید به:
#to_join , #hyperbola .
🔻🔻🔻
@JavidPajin 👈 فرهنگِ ریشه شناختیِ واژگانِ عمومی و تخصصی

چینش
پیشنهادِ واژه : " اَفراستَن، اَفرایه، اَفرایِش، اَفرایی، اَفراینده، اَفراستگی، اَفراسته و. . . "
پیشنهادِ واژه: " اَفراستن" به چمِ " تنظیم کردن، تعدیل کردن، تطبیق دادن، وفق دادن" و برابر با واژه یِ " to adjust " در زبانِ لاتین:
...
[مشاهده متن کامل]

کارواژه یِ " اَفراستَن" با بُنِ کُنونیِ " اَفرای"، از پیشوندِ " اَف" و کارواژه یِ " راستَن" ساخته شده است.
نکته 1: پیشوندِ " اَف" در زبانِ پارسی کارکردِ همسانی با پیشوندِ " ad" در زبانِ لاتین دارد.
( برایِ آگاهیِ بیشتر درباره یِ این پیشوند به ستونِ 87 و 88 از نبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" نوشته یِ " کریستین بارتولومه" یا به پیامِ اینجانب در زیرواژه یِ " اَف" از همین تارنما مراجعه بفرمایید. )
نکته 2:
کارواژه یِ "راستَن" برابر با " just" در کارواژه یِ " adjust" گرفته شده است؛ کارواژه یِ "راستَن" دارایِ بُن کنونیِ "رای" است و ما بیشتر آن را با پیشوند می شناسیم:
برای نمونه :
آراستَن: آ - راستَن . . . . بُن کنونی: آرای: آ - رای. . . . . . . آراستن به چمِ " آماده کردن، منظم کردن، سامان بخشیدن، مرتب کردن" می باشد.
پیراستَن. . . . . بُن کنونی: پیرای
ویراستَن. . . . بُن کنونی: ویرای
از همین رو کارواژه یِ راستَن" به همراهِ پیشوندِ " اَف" چنین خواهد بود:
افراستَن. . . . بُن کنونی: اَفرای
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
ما از کارواژه یِ " اَفراستَن" به آسانی می توانیم واژگانی همچون " اَفرایه، اَفرایِش، اَفرایی، اَفراستگی، اَفراینده و. . . " را بیرون بکشیم.
برایِ نمونه :
ما می توانیم به جایِ واژگانِ " تنظیم، تنظیمات" از واژگانِ " اَفرایِش، اَفرایی" بهره بجوییم. برایِ مثال اگر ما درباره یِ " تنظیمِ x یا تنظیماتِ x" سخن می گوییم، به آسانی می توانیم واژه یِ " اَفرایِشِ x" را بکار ببریم یا اینکه بگوییم " x - اَفرایی" .
به جایِ واژه یِ " تنظیم کننده" می توانیم واژه یِ " اَفراینده" را بکار ببریم و. . . .

دوستی که گفته بود واژه خوب تو فارسی براش نداریم پیشنهاد میکنم زبان شناس نیستی سخن نگی بهتر دیگرانم گمراه میکنی ساعت در فارسی سات هست و در انگلیسی هم سِت مانند ست یکم والیبال یا ست دوم و بیخودی اینا با
...
[مشاهده متن کامل]
هم نزدیک و هم مینه نیستن دالی بر نزدیکی آوایی و مینه اونا هست و در پارسیم ما واژه سات به مینه تنظیم داریم همین سازماندهی نگاه کن سِت تنظیم و ساز هم تنظیم همچون واژه ساخت و ساز یا ساز و برگ و از دین دسته که همگی به مینه تنظیم هستن پس الکی نگو واژه ساده و کاربردی نداریم

درود
جناب راد، واژه هایی مانند ساماندهی، سازماندهی، آراستگی، همترازی، سروسامان دادن، هماهنگ کردن، تراز کردن و. . .
و همچنین واژه هایی که دیگر کاربران پیشنهاد داده اند برابرواژه هایی برای کاربردهای گوناگون تنظیم و تنظیم کردن هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

بایسته و شایسته است که به کاربرد واژگان پارسی به جای واژه های بیگانه خو بگیریم نه اینکه واژه ی بیگانه ی دیگری سربار زبان کهن و گرانبار ایرانزمین کنیم.

سِت ( وقتی هنوز واژهٔ فارسیِ ساده و زیبایی نداریم، چرا از انگلیسی وام نگیریم؟ )
واژه تنظیم
معادل ابجد 1400
تعداد حروف 5
تلفظ tanzim
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( تَ ) [ ع . ] ( مص م . )
آواشناسی tanzim
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
واژگان مترادف و متضاد
زدودن / از میان برداشتن
🇮🇷 واژه ی برنهاده: سامش 🇮🇷
پی ریزی
پایه ریزی
1 - " رَز" در زبانِ اوستایی به چمهایِ زیر بوده است:
1. 1 - راست کردن، به خط کردن، ردیف کردن، مرتب کردن
1. 2. - دراز کردن ( کِشیدن، کِش دادن ) ، به درازا کشاندن
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

2 - گذشته مجهولیِ واژه یِ " رَز" در اوستایی، " رَشتَ/راشتَ" بوده است ( PPfP در فرتورِ زیر نشاندهنده یِ همین موضوع است ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
3 - بنابر 1 و 2 می توان پی آورد ( =نتیجه گرفت ) که واژگانِ نامبرده با کارواژه یِ " راختَن" یا "راشتَن" در پارسیِ کُنونی همریشه هستند. "راختَن" و "راشتَن" را در کارواژه ای همچون " افراختَن ( افرازیدن ) ، افراشتن، برافراختن، برافراشتَن و. . . " داریم.
بُنِ کنونیِ "راختَن"، "راز" می شود که با " رَز" در اوستایی اینهمان است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهاد 1:
ما می توانیم از کارواژه یِ "راختَن" یا "راشتَن" به همراه پیشوندهایی همچون "هم، اَن ( هَن ) ، آز ( سِ ) ، پِی و. . . " برایِ کارواژه هایی مانندِ " تنظیم کردن، مطابق کردن، وفق دادن، تعدیل کردن" و کارواژه هایی همچون "ausrichten، angleichen، einstellen " در زبانِ آلمانی و "adjust، align " در زبانِ انگلیسی بهره ببریم.
پیشنهاد2:
برای نمونه هنگامیکه می خواهیم "چیزی را با چیزی تنظیم کنیم" به زیبایی می توانیم از کارواژه یِ " همراختَن، انراختَن ( هَنراختن ) " بهره ببریم.
یا اگر به شیوه یِ یک به یکِ زیر بخواهیم واژه یِ " ausrichten" در زبانِ آلمانی را با پارسی برابر کنیم، واژه یِ " آزراختَن" یا " سِراختَن" را خواهیم داشت:
aus : آز ( در واژه ای همچون آزمودن ) یا سِ ( در واژه ای همچون سِپُردن )
richten : راختَن یا راشتَن
پیشنهاد 3:
برایِ کارواژه هایی همچون " مرتب کردن" و کارواژه هایی همچون " ordnen " در زبانِ آلمانی و " order، sort " در زبانِ انگلیسی می توان از کارواژه یِ " پِی راختَن" بهره برد.
پیشنهادِ 4:
در دانشِ مزداهی ( ریاضی ) بویژه حساب ( arithmetic ) برای واژه یِ " ترتیب" و " Reihenfolge" در آلمانی و " order" در انگلیسی می توان از واخنش هایِ ( مشتقاتِ ) کارواژه یِ " پی راختَن" بهره برد همچون "پی رازِش، پی رازه و . . . "چرا؟
برای اندریافتِ بهتر، واژه یِ " Reihenfolge " را در زبانِ آلمانی بررسی می کنیم. این واژه برآمده از دو واژه یِ زیر است:
1 - " Reihe" به چمِ " رَجه، ردیف" از کارواژه یِ " reihen " به چمِ " رجیدَن، ردیف کردن"
2 - "Folge" به چمِ " دنباله، پی آمد، ماحصل" از کارواژه یِ " folgen" به چمِ " به دنبال آمدَن، دنبال کردن، پی آمدن، در پی آمدَن" است.
در کارواژه یِ " پی راختن"، " folge" نقشِ کارکردیِ " پِی" را به عنوانِ پیشوند بازی می کند و " Reihe " از کارواژه یِ " reihen" نقشِ واخنش هایِ ( =مشتقاتِ ) کارواژه یِ " راختَن" را می تواند بازی کنند ( بمانندِ "رازِش" ) و آنچه داریم: پی رازِش ( =ترتیب ) .
فلان دستگاهِ عددی را پِی رازید= فلان دستگاهِ عددی را مرتب کنید.
هر چند می توان برابرنهادهایِ درخورِ دیگری از واژگانی همچون ( رَج، رج کردن، ریس، ریسیدَن و. . . ) را برای واژگانِ بیگانه یِ بالا درنگریم.
پیشنهاد 5:
در جاهایی که واژه یِ "order" در زبانِ انگلیسی به چمِ "مرتبه" بکار می رود، می توان در زبانِ پارسی از واژه یِ " رَسته" بهره برد؛
برای نمونه: first order logic = منطقِ رَسته یِ نخست = چمگوییِ رَسته یِ یکم
پیشنهاد6:
به جایِ کارواژه یِ "راختن/راشتَن"می توان از کارواژه هایِ "راییدن/رایانیدن" و واخنشهایِ آن همچون ( رایه، . . . ) بهره برد ولی باید این را در نگرداشت که "رایانه" که برآمده از کارواژه یِ "رایانیدَن" است، برابر با " computer " از کارواژه یِ " compute" گرفته شده است.
( نکته: جدایِ از همسویی یا ناهمسویی با پیشنهادهایِ بالا، می توان از آنها مینوپردازی ( =ایده پردازی ) کرد. شاید در آینده دیدگاههای دیگری نیز بازگو شود. داوری با خودتان. )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشت ( reference ) :
در رویه یِ 1514 از نبیگِ " فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ کهن" نوشته یِ " کریستین بارتولومه"

تنظیم
سامانش
چُنجَشتن chonjashtan
مصدر چُنجَر chonjar
معادل تنظیم کردن
ساماندهی، سازماندهی
پیرایش
ساز دادن
تنظیم کننده موسیقی

درست، سفارشی سازی، نیک سازی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس