تنطق

لغت نامه دهخدا

تنطق. [ت َ ن َطْ طُ ] ( ع مص ) کمر بستن. ( زوزنی ). کمر بر میان بستن خود را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || قرار گرفتن کوههامانند کمربند در اطراف زمینی. ( از اقرب الموارد ).

تنطق. [ ت َ ن َطْ طُ ] ( از ع ، اِمص ) نطق و سخنوری. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع . ] (مص ل . ) کمر بستن .
(تَ نَ طُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) سخن گفتن ، نطق کردن .

فرهنگ عمید

نطق کردن، سخن گفتن، تکلم.

پیشنهاد کاربران

بپرس