تنطاف

لغت نامه دهخدا

تنطاف. [ ت َ ] ( ع مص ) نطف الماء نطفاً و نطافةً و نطفاناً و تنطافاً؛ کم کم جاری شدن. ( از اقرب الموارد ). نطف. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به نطف شود. || چکیدن از قِربه بعلت شکاف و درز و دریدگی. || متهم کردن کسی را به فجور و آلوده کردن او را به عیب. || ریختن آب را.( از اقرب الموارد ). بهمه معانی رجوع به نطف شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس