تنضیض. [ ت َ ] ( ع مص ) بسیار درم و دینار گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بی آرام ساختن کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تحریک چیزی. ( از اقرب الموارد ). انگیختن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : الطرثوث ، ینضض الارض تنضیضاً. ( ابن البیطار از یادداشت ایضاً ).