تنصیف

/tansif/

معنی انگلیسی:
bisection, dividing in halves, divding in halves

لغت نامه دهخدا

تنصیف. [ ت َ ] ( ع مص ) به دو نیم کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). دونیم کردن چیزی را و از هم نصف نصف کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). نزد محاسبان عبارت است از بیرون ساختن نیمی از عدد را... ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). مناصفه و دونیمه کردن چیزی. ( ناظم الاطباء ). || سرپوش ( سرپوشه یا سرپوشنه ) بر سر افکندن. ( زوزنی ) ( از تاج المصادر بیهقی ). خمار پوشانیدن دختر را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || دوموی گردیدن سر یا ریش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نیمی از موی سر یا ریش سپید شدن و نیمی دیگر سیاه ماندن. ( از اقرب الموارد ). || سرخ شدن بعض غوره خرما و سبز ماندن بعض دیگر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

نصف کردن، دونیم کردن چیزی، به نیمه چیزی رسیدن
( مصدر ) نصف کردن دو نیمه کردن . جمع : تنصیفات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) دو نیمه شدن .

فرهنگ عمید

۱. (ریاضی ) نصف کردن، دونیم کردن چیزی.
۲. به نیمۀ چیزی رسیدن.

پیشنهاد کاربران

تنصیف اموال بین زن و شوهر یا تقسیم اموال یا توزیع منصفانه، به تقسیم اموال مکسوبه زوجین در بین آن ها به طور مساوی گفته می شود؛ بدین شکل که تعهد انتقال و تملیک بلاعوض تا نصف دارایی تحصیل شده زوج در زمان
...
[مشاهده متن کامل]
زوجیت، بین زوجین صورت پذیرد؛ این کار ممکن است از طریق توافقی چون حل و فصل اموال یا از طریق حکم دادگاه صورت گیرد

پاره کردن چیزی یا کسی و ب دو نیم تبدیل کردن آن، ، جر دادن
تنصیف : [اصطلاح علم جَفر] عبارت است از نصف کردن عدد کبیر حروف و سپس به حرف آوردن .

بپرس