تنسس

لغت نامه دهخدا

تنسس. [ ت َ ن َس ْ س ُ ] ( ع مص ) بوی نیکویی یافتن از کسی : تنسس منه خیراً. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). تنسس منه خیراً؛ تنسمه.

پیشنهاد کاربران

بپرس