تنزع
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی تَنزِعُ: بر می کند - ریشه کن می کند (از کلمه نزع به معنای کندن چیزی از جائی که در آن استقرار یافته)
ریشه کلمه:
نزع (۲۰ بار)
کندن. «نَزَعَ الشَّیْءَ مِنْ مَکانِهِ: قَلَعَهُ» در قاموس خارج کردن دست را از گریبان نزع گفته است: «نَزَعَ یَدَهُ: أَخْرَجَها مَنْ جیبه» در مجمع آن را قَلْعُ الشَّیْء عَنِ الشَّیْء فرموده است. . میدهی حکومت را به آنکه میخواهی و میگیری حکومت را از آنکه میخواهی. . آن باد مردم را از مقرشان میکند گویی تنه یا ریشههای کنده شده خرما هستند. . دستش را بیرون آورد آنگاه دستش را برای ناظران روشن و سفیدبود. * . معنی آیات در «دیر» گذشت. * . رجوع شود به «شوی». *** مخاصمه و مجادله را از آن نزاع و تنازع گویند که طرفین یکدیگر را جذب و قلع میکنند. . درکار خویش منازعه کرده و نجوی را پنهان داشتند. . در قرآن مجید پیوسته در مجادله لفظی بکار رفته گویا آن در قتال بکار نمیرود.
ریشه کلمه:
نزع (۲۰ بار)
کندن. «نَزَعَ الشَّیْءَ مِنْ مَکانِهِ: قَلَعَهُ» در قاموس خارج کردن دست را از گریبان نزع گفته است: «نَزَعَ یَدَهُ: أَخْرَجَها مَنْ جیبه» در مجمع آن را قَلْعُ الشَّیْء عَنِ الشَّیْء فرموده است. . میدهی حکومت را به آنکه میخواهی و میگیری حکومت را از آنکه میخواهی. . آن باد مردم را از مقرشان میکند گویی تنه یا ریشههای کنده شده خرما هستند. . دستش را بیرون آورد آنگاه دستش را برای ناظران روشن و سفیدبود. * . معنی آیات در «دیر» گذشت. * . رجوع شود به «شوی». *** مخاصمه و مجادله را از آن نزاع و تنازع گویند که طرفین یکدیگر را جذب و قلع میکنند. . درکار خویش منازعه کرده و نجوی را پنهان داشتند. . در قرآن مجید پیوسته در مجادله لفظی بکار رفته گویا آن در قتال بکار نمیرود.
wikialkb: تَنْزِع
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید