تندو. [ ت َ ] ( اِ ) عنکبوت را گویند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اوبهی ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از آنندراج ). تنند و تنندو و تننده. ( فرهنگ رشیدی ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). و آنرا جولاه و جولاهه و جوله نیز گویند، زیراکه تننده است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( فرهنگ جهانگیری ). و آنرا کروتنه... و دیوپا نیز گویند. ( فرهنگ جهانگیری ). بمعنی عنکبوت غلط است و تنندو صحیح است. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). از: تَنْد ( تنیدن ) + َو ( پسوند اتصاف ). ( از حاشیه برهان چ معین ) :
شها عنقای قاف فتح نصرت
بود بر طاق ایوان تو تندو.شمس فخری ( از فرهنگ جهانگیری ).
رجوع به تنند و تنندو و تننده و تنیدن شود.
تندو. [ ت َ ] ( ع اِ ) میوه درخت آبنوس. ( دزی ج 1 ص 153 ).