تندرستی

/tandorosti/

مترادف تندرستی: سلامت، سلامتی، صحت، عافیت

متضاد تندرستی: بیماری، عارضه، ناخوشی

معنی انگلیسی:
fitness, health, healthfullness, wholesomeness, good health

لغت نامه دهخدا

تندرستی. [ ت َ دُ رُ ] ( حامص مرکب ) سلامتی و صحت و بی مرضی و توانایی و قوت بدن و شهند. ( ناظم الاطباء ). از: تندرست + َی ( مصدری )... پهلوی تندرستی ، سلامت. ( از حاشیه برهان چ معین ) :
ترا ای جوان تندرستی و بخت
همانا و همواره با تاج و تخت.
فردوسی.
به نیک اختر و تندرستی شدن
به پیروزی و شاد بازآمدن.
فردوسی.
همه تندرستی به فرمان اوست
همه نیکویی زیر پیمان اوست.
فردوسی.
ترا تندرستی از آن شد کنون
که بر نیکویی رای تو شد فزون.
فردوسی.
تندرستیش باد و روزبهی
کامگاری وقدرت و امکان.
فرخی.
به تندرستی و شاهنشهی و روزبهی
همی گذار جهان را بکام و خود مگذر.
فرخی.
مثل زنند که آید پزشک ناخوانده
چو تندرستی تیمار دارداز بیمار.
ابوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 281 ).
کنونم زور، لختی در تن آمد
نشاط تندرستی در من آمد.
( ویس و رامین ).
دو چیز است اندر جهان نیکتر
جوانی یکی ، تندرستی دگر.
اسدی.
و چون عالمی نبود در میان ایشان و آن نعمت و تندرستی درمیان ایشان نماند. ( قصص الانبیاء ص 131 ). از اینجا بتوان دانست که تندرستی را و درست اندامی را و کار هر اندامی را سبب نخستین آنست که مزاج اندامها یکسان همه معتدل باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
ایمنی را و تندرستی را
آدمی شکر کرد نتواند
در جهان این دو نعمتی است بزرگ
داند آنکس که نیک و بد داند.
مسعودسعد.
ز جمله نعمت دنیا چو تندرستی نیست
درست گردد این گر بپرسی از بیمار.
ادیب صابر.
تندرستی و رای سلطانی است
از دو تن پرس و شرح آن بشنو.
خاقانی.
درآمد کار اندامش به سستی
به بیماری کشید از تندرستی.
نظامی.
همی تا پای دارد تندرستی
ز سختی ها نگیرد طبع سستی.
نظامی.
بس گُرْسنگی که سستی آرد
در هاضمه تندرستی آرد.
نظامی.
پس از پنجَه ْ نباشد تندرستی
چهل ساله فروریزد پر و بال.
نظامی.
تندرستی و ایمنی و کفاف
این سه مایه ست و آن دگر همه لاف.
نظامی.
نمی خواستم تندرستی خویش
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

سلامت صحت مزاج .

فرهنگ عمید

سلامتی، تندرست بودن.

گویش مازنی

/tan deresti/ سلامتی – تندرستی - مبارک

جدول کلمات

عافیت

مترادف ها

health (اسم)
بهبودی، مزاج، حال، سلامت، سلامتی، تندرستی

well-being (اسم)
سامان، خوش بختی، تندرستی، نیک بود، سلامتی و خوشی

فارسی به عربی

صحة

پیشنهاد کاربران

تندرستی:نابیماری. کوک . تندرستی. ششدانگ. شَقِه آمدن. ( شقه اش می آید.
[ناسلامتی سبک و جنبهء فرهنگی وادبیاتی دارد. ]
ناتندرستی:بیماری. مریضی. ناکوک .
بهی
سلامتی
عافیت
بهبودی
و صحت
سلامت، سلامتی، صحت، عافیت
بهبودی

بپرس