تنخیل

لغت نامه دهخدا

تنخیل. [ ت َ ] ( ع مص ) نیک بیختن.( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). رجوع به تنخل شود. || ریختن برف و باران. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس