تنحیه

لغت نامه دهخدا

تنحیه. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) دور کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). زایل نمودن چیزی را و دور کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). یقال : نح الدمع عن خدک. ( اقرب الموارد ). زایل نمودن و یکسو نمودن. ( منتهی الارب در ذیل «ن ح و» ). ( ناظم الاطباء ). رجوع به تنحی شود.

فرهنگ معین

(تَ یِ یا یَ ) [ ع . تنحیة ] (مص م . ) دور کردن ، دور ساختن .

فرهنگ عمید

برکنار کردن، یک سو کردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس