تنحی

لغت نامه دهخدا

تنحی. [ ت َ ن َح ْ حی ] ( ع مص ) ( از «ن ح و» ) تکیه کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || ( ع مص ) از «ن ح ی » ) دور شدن. ( زوزنی ). با یک سوی شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). زایل شدن و دور شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). یقال : نحاه عن مکانه فتنحی عنه. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ نَ حِّ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) دور شدن ، دوری جستن . ۲ - (اِمص . ) دوری .

پیشنهاد کاربران

بپرس