تنجید

لغت نامه دهخدا

تنجید. [ ت َ ] ( ع مص ) دویدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آراستن. ( تاج المصادر بیهقی ). آراستن خانه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و عبارة اللسان : نجدت البیت بسطته بثیاب موشیة. ( اقرب الموارد ) : شهر بیاراستند و از انواع تنجید وتزیین هیچ باقی نگذاشتند. ( ترجمه تاریخ یمینی ، چ 1تهران ص 396 ). || آزمودن و استوارخرد گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آزمودن و جنبانیدن روزگار کسی را. ( از اقرب الموارد ). || دلیر کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ).

پیشنهاد کاربران

دلیر کردن. [ دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دل دادن. شجاع و دلاور کردن. بی باک کردن. تجرئه. تشجیع. ( المصادر زوزنی ) . تطویع. ( از منتهی الارب ) . تنجید. ( تاج المصادر بیهقی ) . گستاخ کردن : عبداﷲبن سبا خواست که مردمان را بر عثمان دلیر کند. ( ترجمه ٔ طبری بلعمی ) .
...
[مشاهده متن کامل]

به خونش بپرورد برسان شیر
بدان تا کند پادشا را دلیر.
فردوسی.
بهر کارمر کهتران را دلیر
مکن کآنگهی بر تو گردند چیر.
اسدی.
چو دیده به دیدار کردی دلیر
نگردد چومستسقی از آب سیر.
سعدی.

بپرس