تنبل

/tanbal/

مترادف تنبل: بچه ننه، بی حال، بی غیرت، تن زن، بیکاره، تن آسا، تنبل باشی، تن پرور، سپوزکار، سست، کاهل، لش، مسامح، هیچ کاره ، درس نخوان

متضاد تنبل: زرنگ، کوشا

معنی انگلیسی:
draggy, idle, indolent, lazy, otiose, remiss, shiftless, slacker, slothful, sluggard, sluggish, work-shy, workshy, sloth

لغت نامه دهخدا

تنبل. [ تَم ْ ب َ ] ( ص ) کاهل و بیکار وهیچ کاره. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). کاهل و بیکار. ( فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). مرد هیچکاره. ( شرفنامه منیری ). فربه و جاهل و بیکار. ( غیاث اللغات ). تهبل و تهمل و تن پرور و فربه. ( ناظم الاطباء ). در گیلکی و فریزندی و یرنی و نظنزی و سنگسری تمبل سرخه ای تمبل ، لاسگردی تمبل شهمیرزادی تمبل . معرب آن نیزتنبل و نیز طنبل در عربی از طنبل الرجل طنبلة بمعنی تحامق بعد تعاقل. ترکی عامیانه نیز تنبل. ( حاشیه برهان چ معین ) :
چو کاهلان همه خوردی و خیر نلفغدی
کنون بباید بی توشه رفتن ای تنبل.
ناصرخسرو ( دیوان ص 249 ).
|| مسخره را گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ).

تنبل. [ تُم ْ ب ُ / تَم ْ ب ُ ] ( اِ ) حیلت و مکر بود. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 314 ). مکرو حیله. ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). حیله و نیرنگ و مکر و فریب و جادویی. ( برهان ) ( از شرفنامه منیری ) ( از ناظم الاطباء ). کنبوره. دستان. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
همه به تنبل و بند است بازگشتن او
شرنگ نوش آمیغ است و روی زراندود.
رودکی.
پدیدتنبل او ناپدید مندل او
دگر نماید و دیگر بود بسان سراب.
رودکی.
دستگاه او نداند که چه روی
تنبل و کنبوره و دستان اوی.
رودکی.
جادو نباشد از توبه تنبل سوارتر
عفریت کرده کار زتو کرده کارتر.
دقیقی.
گرنه خاتوله خواهی آوردن
آن چه حیله ست و تنبل و دستان.
دقیقی.
نادان گمان بری و نه آگاهی
از تنبل و عزیمت و نیرنگش.
طاهر فضل.
ای آنکه جز ازشعر و غزل هیچ نخوانی
هرگز نکنی سیر دل از تنبل و ترفند.
کسائی.
نیست را هست کند تنبل او
هست را نیست کندفرهستش.
ابونصر مرغزی.
نبد هیچ بد جز به فرمان تو
وگر تنبل و مکر و دستان تو.
فردوسی.
که او را زمانه بر آنگونه بود
همه تنبل دیو واژونه بود.
فردوسی.
که آن سربسر تنبل و جادوییست
ز چاره بر ایشان بباید گریست.
فردوسی.
نداند جز از تنبل و جادویی
فریب و بداندیشی وبدخویی.
فردوسی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

بیکاره، تن پرور، کسی که مایل به کارکردن نباشد، مکر، حیله، فریب، نیرنگ، جادو، افسون
( اسم ) ۱ - مکر حیله نیرنگ فریب . ۲ - افسون جادو .
گرفتن . یا گرامی شدن

فرهنگ معین

(تَ بَ ) (ص . ) تن پرور، کاهل .
(تِ بَ ) (ص . ) کوتاه قد.
(تَ یا تُ بُ ) (اِ. ) ۱ - مکر، حیله . ۲ - افسون ، جادو.

فرهنگ عمید

کسی که مایل به کار کردن نباشد و تن به کار ندهد، بیکاره، تن پرور.
۱. مکر، حیله، فریب، نیرنگ.
۲. جادو، افسون: نیست را هست کند تنبل اوی / هست را نیست کند فرهستش (ابونصر مرغزی: شاعران بی دیوان: ۲۷۱ ).

واژه نامه بختیاریکا

( تنبل ( زن ) ) کَندول؛ پَمبو
مَوِرِه؛ بی ورِه؛ چَپَل؛ گا مَکال؛ مازه سُهر؛مکارو

دانشنامه عمومی

تنبل (جانور). تنبل ها شش گونه پستاندار درخت پیما از شگفت بندان هستند که در دو خانوادهٔ زیستی Megalonychidae ( تنبل های دوانگشتی ) و Bradypodidae ( تنبل های سه انگشتی ) طبقه بندی می شوند. تمامی آن ها در قلمرو نوگرمسیری زیست کرده و بومی جنگل های باران خیز استوایی آمریکای مرکزی و آمریکای جنوبی هستند.
نام تنبل به علّت آهستگی و کندی بسیار زیاد حرکات این جانور بر روی این جانور گذاشته شده است که این تنبلی در واقع یک سازگاری متابولیک برای کاهش مصرف انرژی است.
تنبل ها همان گونه که از نامشان مشخص است یکی از کندترین جانوران سیاره زمین هستند و نام آن ها به نوعی مترادف با تصاویر صحنه آهسته است.
بیشینه سرعت حرکتی آن ها ۴ متر در دقیقه است. در حقیقت، تنبل ها به قدری کند هستند که جلبک سبز روی آن ها رشد می کند. البته این جانوران شناگران خوبی هستند و می توانند با سرعت ۱۳٫۵ متر بر دقیقه شنا کنند. [ ۱]
بدن تنبل ها بسیار نیرومند است و میزبان انواعی از جلبک های سبز است که برای زندگی در بین موهای تنبل تکامل پیدا کرده اند و به استتار این جانور کمک می کنند و خود این خزه ها غذای انواعی از حشرات هستند. [ ۲] دمای بدن آن ها، نسبت به سایر پستانداران کمی پایین تر بوده و بین ۳۰ تا ۳۴ درجه متغیر است.
تنبل ها بینایی و شنوایی ضعیفی دارند و برای تغذیه بیشتر به بویایی و لامسه خود وابسته اند.
تنبل ها در راسته کرک دارسانان قرار می گیرند و نزدیک ترین خویشاوندانشان مورچه خوار و آرمادیلو است. گونه های زنده تنبل همگی زندگی درخت پیمایی دارند و تقریباً تمام عمر خود را روی درختان می گذرانند و فقط برای عمل دفع به پایین درخت می آیند. اما در گذشته تنبل های غول پیکر با زندگی زمینی که برخی از آن ها تقریباً به اندازه فیل بودند و تنبل های دریایی هم وجود داشتند که اکنون منقرض شده اند.
تنبل ها در دنیا ۶ گونه مختلف دارند که متعلق به دو خانواده تنبل های دوانگشتی ( پاها دارای سه انگشت و دست ها دارای دو انگشت ) و تنبل های سه انگشتی ( پاها و دست ها دارای سه انگشت ) هستند. [ ۳] تنبل های سه انگشتی، رژیم غذایی کم کالری ای دارند که صرفاً از برگ چند نوع از درختان تشکیل می شود، از این رو ناچارند تا متابولیسم پایینی داشته باشند تا فعالیت های حیاتی بدنشان با مشکلی مواجه نشود. اما تنبل های دوانگشتی طیف وسیع تری از غذاها که شامل میوه ها، حشرات، گیاهان و گاهی مارمولک های کوچک می شود را تغذیه می کنند. این دو گروه به هم شبیه اند، ولی اعتقاد دانشمندان بر این است که با هم خویشاوندی نزدیکی ندارند و دچار فرگشت موازی شده اند.
عکس تنبل (جانور)عکس تنبل (جانور)عکس تنبل (جانور)عکس تنبل (جانور)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

تَنْبَل (sloth)
تَنْبَل
پستاندار کندرو امریکای جنوبی. طولش حدود ۷۰ سانتی متر، و از خانوادۀ تنبل، راستۀ بی دندان هاست. رنگ تنبل ها قهوه ای متمایل به طوسی است، و سری گرد و کوچک دارند. دم این جانور بقایایی تحلیل رفته است. این جانور اندام های حرکتی جلویی کشیده ای دارد. هر یک از پاها دارای چنگال های طویل خمیده و سازش یافته ای برای محکم چسبیدن به درختان است. تنبل ها وارونه به درختان می چسبند. این جانوران نمی توانند روی زمین راه بروند، بلکه خودشان را روی زمین می کشند. تنبل ها گیاه خوارند. موهایشان قهوه ای، طویل، زبر، و زمخت است. یک جلبک روی موهای آن ها زندگی، و در هوای مرطوب رنگ موها را به سبز تبدیل می کند. این رنگ به جانور کمک می کند تا با زمینۀ برگ های اطرافش یک نواخت شود. تنبل ها جانورانی شب فعال اند. معمولاً به تنهایی در بالای درختان زندگی می کنند و برگ می خورند. تنبل ها هر بار یک بچه به دنیا می آورند که چندین هفتۀ اول را چسبیده به موهای مادر سپری می کند.
گونه ها. شش گونه تنبل متعلق به دو جنس وجود دارد. جنس Bradypus دارای چهار گونه از تنبل های سه انگشتی شامل Bradypus tridactylus است. تنبل ها دارای نُه مهرۀ گردنی، به جای هفت مهرۀ معمول در پستانداران اند و می توانند سرشان را کاملاً به اطراف بچرخانند و حتی پشت شان را ببینند. Choloepus دارای دو گونه از تنبل های دوانگشتی شامل Choloepus didactylus شمال امریکای جنوبی است.

جدول کلمات

لس,لش

مترادف ها

slouch (اسم)
خمیدگی، تنبل، ادم بی دست و پا، ادم بی کاره وبی کفایت

lazybones (اسم)
تنبل، ادم بطیء و کندرو

slothy (صفت)
تنبل

soporiferous (صفت)
تنبل، دارای اثر خواب اور، کرخت کننده

tardy (صفت)
دیر، کند، تنبل، کندرو، دارای تاخیر

slow (صفت)
سست، کودن، کند، تنبل، اهسته، تدریجی

idle (صفت)
سست، بی اساس، تنبل، بیهوده، بی کار، عاطل، بیخود، بی پر و پا

slouchy (صفت)
خمیده، تنبل، بی عرضه

sluggish (صفت)
کند، تنبل، اهسته رو، بطی ء، کساد، لش، گرانجان

bone-idle (صفت)
تنبل

lazy (صفت)
سست، کند، تنبل، بطی ء، عاطل، درخورد تنبلی، کندرو

indolent (صفت)
سست، تنبل

slothful (صفت)
سست، تنبل، دیرپای، بی حال

do-nothing (صفت)
تنبل، عاطل، بی کاره

inactive (صفت)
سست، تنبل، بی کاره، بی اثر، بی جنبش، غیر فعال، بدون فعالیت، کساد، ناکنش ور، بی حال

فارسی به عربی

بطیی , تکاسل , تهدل , عاطل , کامل , کسلان , کسول

پیشنهاد کاربران

در گیلگی که بازمانده زبان پهلوی است ؛ می گویند "تنبول" یعنی گفتار درست این واژه tanboul یا tanbol است نه tanbal .
تنبل به زبان سنگسری
لِش
کاهِل
بی دِست و پِه
کند coned
بی جون
تِن پِرور
ز تنبل خیر دو سرا نیاید سهم
ز سستی وتبلیغات ز هدف نیاید هر دم
پارسی ز بر کمال نیاید بر هر دام
ز تنبل افسردگی آید چه روز و چه شام
یک ویژگی برجسته فارسی این است که شمار بسیار زیادی از واژه ها را از اعضای بدن ساخته است؛ مانند همین تنبل که بخش اول آن، تن است. در حد اطلاعات نگارنده، زبان های انگلیسی، فرانسوی و اسپانیایی، این ویژگی را ندارند.
دیر جُنب
لهجه و گویش تهرانی
تنبل
فراخ شلوار. [ ف َ ش َل ْ ] ( ص مرکب ) تن پرور. کاهل. ( یادداشت بخط مؤلف ) . نظیر آن در تداول عام : گیوه گشاد. ( امثال و حکم ) : در همه عراق توان گفت مردی لشکری چنانکه به کار آید، نیست. هستند گروهی کیائی و فراخ شلوار. ( تاریخ بیهقی ) .
گشاد
با درود به سروران گرامی
تنبل از دو واژه تن ( آنچه که مارو در بر گرفته و از تنیدن امده ) بَل ( استقرار یا مستقر ) ( در واژه های بَلَک و سَنْبَل ( sanbal ) هم همین بَل آمده شده )
می گویند فلانی رفته آنجا بَلَک کرده = یعنی استقرار داده خودشو
...
[مشاهده متن کامل]

=> تنبل و سنبل یعنی تن را تکان ندادن و سنبل ( sanbal ) رو باید بیشتر جستید. . . . .
همین واژه بَله هم گمان به استقرار و یا شنوفت سخن از کسی دارد همانطور که در واژه بلکه می توان نشانی از بَل که یافت که در تایید سخن بکار میرود برای نمونه
گویند این چنین شده است نتنها این چنین نیست بلکه ( استقرار و تایید سخن ) . . . . . . .
در زمان رویارویی شماری گریختندبلکه ( استقرار و تایید سخن ) زنده بمانند
در ریشه شناسی باید بسیار ریزبین بود تا هم واژگان کهن زنده شود و در جایجایی که نیزمند آنیم بهره برداری شود و همچنین بن و ریشه واژه ها به درستی واکاوی شود تا دچار لغزش نشویم
با سپاس

سست کوش . [ س ُ ] ( نف مرکب ) کاهل : نبودیم از این پیشتر سست کوش کنون گرمتر زآن برآریم جوش . نظامی ( شرفنامه ص 435 ) . کشش جستن از مردم سست کوش جواهرخری باشد از جوفروش . نظامی .
شکور
سست خیز. [ س ُ ] ( نف مرکب ) تنبل . کند. کاهل : در عالم اگر چه سست خیزیم در کوچگه رحیل تیزیم . نظامی .
تنبلیدن.
تنبلاندن کسی.
پخته خوار
بیکاره، تن آسا، تن پرور، سست، کاهل، لش، بچه ننه، بی حال، بی غیرت، تن زن، تنبل باشی، سپوزکار، مسامح، هیچ کاره، درس نخوان
تَنبَل: تحریف تن ور به معنای کسی که اهمیت زیادی به تن خود می دهد.
تُنبُل : مکر و حیله ، تلبیس و جادو
آن پریزاده را به تنبل و رنگ
آوریدند با نوازش چنگ
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 579 )
تُنْبل:جادو و افسون
دکتر کزازی در مورد واژه ی " تُنْبل" می نویسد : ( ( تُنْبل واژه ای است کهن و از ویژگی های سبکی شاهنامه و به معنی جادو و افسون . ریشه و پیشینه ی این واژه بر من روشن نیست ؛ آیا می تواند بود که " تنبل " ریختی باشد بر آمده از تناپوهل tanāpuhl پهلوی که در اوستایی تنوپِرِثه بوده است و گونه و رده ای از گناهان شمرده شده است . این واژه در پارسی در ریخت " تنافور " نیز به کار رفت است . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( بدو گفت شاه آفریدون تویی
که ویران کنی تُنْبل و جادویی ‏ ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 313. )

خنگ، نادان، بی هواس😖😖😖😖
کسل
آویز
لش
جایمند
کاهل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس