بهی تناور گرفته بدست
دژم خفته بر جایگاه نشست.
فردوسی.
تناور یکی لشکری زورمندبرهنه تن و سفت و بالا بلند.
فردوسی.
گردان دلاور چو درختان تناورلرزان شده از بیم چو از باد خزان نال.
فرخی.
ز کوه صحرا کردی همی ز صحرا کوه بدان تناور صحرانورد کوه گذار.
مسعودسعد.
نگاه کرد نیارند چون برانگیزددر آن تناور کوه تکاور آتش و آب.
مسعودسعد.
عمر رضی اﷲ عنه مردی بود بلند قامت و تناور. ( مجمل التواریخ و القصص ).به هیکل بسان تناور درخت
ولیکن فرومانده بی برگ سخت.
سعدی ( از انجمن آرا ).
شربت نوش آفرید از مگس نحل نخل تناور کند زدانه خرما.
سعدی.