تنافط. [ ت َ ف ُ ] ( ع مص ) موی از پوست برکنده به آتش سوختن جهت خوردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). یفعل ذلک فی الجدب. ( منتهی الارب ). رجوع به تنافیط شود. || کفک انداختن دیگ. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). تنافط القدر، رومت بالزبد؛ کفک انداخت آن دیگ. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).