تناشد

لغت نامه دهخدا

تناشد. [ ت َ ش ُ ] ( ع مص ) بهم شعر خواندن. ( زوزنی ). همدیگر شعر خواندن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و قول الاعشی : و اذا تنوشد فی المهارق انشدا؛ ای اذا تناشده ُ العباد بمعنی تداعوه ُ و طلبوا منه بحق الکتب المنزلة اطلبهم و اجابهم. ( الاساس ، از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ شُ ) [ ع . ] (مص ل . ) بر هم خواندن ، با هم سرودن .

پیشنهاد کاربران

بپرس