تناسخ در عرفان حلقه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عرفان حلقه، از جمله جنبش های معنوی است که هرچند مدعی ارائه ی قرائتی از عرفان اسلامی است، اما به تناسخ معتقد است. در این مقاله به بررسی تناسخ از دیدگاه عرفان حلقه می پردازیم.
تناسخ، واژه ای عربی است که از ریشه نَسخْ گرفته شده است. نسخ، به معنای ازاله، ابطال و نقل است. و در اصطلاح تناسخ به معنای انتقال نفس انسان از بدنی به بدن دیگر، پس از متلاشی شدن بدن اول است که این انتقال بدون حصول فاصله میان آن دو صورت می گیرد. سرچشمه باور به تناسخ معادناباوری است. کسانی که به معاد اعتقاد ندارند و یا برداشت صحیحی از معاد ندارند و در باور به معاد دچار انحرافاتی شده اند، به سمت تناسخ سوق پیدا می کنند. عرفان حلقه، از جمله جنبش های معنوی است که هرچند مدعی ارائه قرائتی از عرفان اسلامی است، اما به تناسخ معتقد است. در این مقاله به بررسی تناسخ از دیدگاه عرفان حلقه می پردازیم.
مقدمه
ریشه های عقیده به تناسخ نخستین بار به شکل مکتوب در اوپنیشادها و در متون مقدس هندویی به چشم می خورد. به اعتقاد آنان روح انسان یک سلسله تولدها و مرگ های پی درپی و تجدید حیات را طی می کند و از کالبدی به کالبد دیگر در می آید. اما برخی دیگر معتقدند که پیش از آن این اعتقاد در اسطوره های مصری وجود داشته و از آن جا به کابالا راه یافته و سپس باورهای هندویی را تحت تأثیر قرار داده است. تناسخ به معنای دقیق، انتقال روح به کالبد انسانی دیگر است. اما به معنایی تسامحی، درباره انتقال روح به کالبد غیر انسانی هم به کار می رود. بنابر باورهای هندویی، ممکن است که روح انسان در کالبد حیوانی، گیاهی و یا در جمادات حلول کند. انتقال روح به کالبد انسانی نسخ یا تناسخ است. انتقال روح به کالبد حیوانی که به آن مسخ می گویند و انتقال روح به کالبد گیاهی که فسخ نامیده می شود و در صورتی که روح انسان به درون جمادات رسوخ کند به آن رسخ می گویند. در آیین های عرفانی هندی تناسخ به معنای عام به کار رفته و شامل تمام این چهار قسم می شود و در برخی از آیین ها فقط به معنای نخست به کار می رود.شاید در هیچ فرقه و آیینی به اندازه کابالا - عرفان یهود - موضوع تناسخ جدی گرفته نشده باشد. کابالیست ها پیروان عرفان یهودی هستند و معتقدند که تناسخ در همه ادیان وجود دارد: «تناسخ از اعتقادات مبنایی مذاهب بشریت است، کم وبیش مانند اعتقاد به خدا» و در جای دیگری می گویند: «تناسخ ربطی به ایمان ندارد، بلکه موضوعی منطقی و عقلانی است و کتاب مقدس سرچشمه این بحث است». شاید علت پیدایش این انحراف در افکار هندویی نیز، مهاجرت گروهی از آوارگان بنی اسرائیلی به سرزمین های شرقی در سده های پیش از میلاد باشد. اما در اندیشه اسلامی تناسخ پذیرفته شده نیست و انسان پس از مرگ به سوی عالم برزخ و سپس عالم قیامت رهسپار می شود.
دلایل بطلان تناسخ
اندیشمندان مسلمان برای باطل بودن تناسخ دلایل زیادی بیان کرده اند که به طور کلی می توانیم آن ها را در دو گروه دلایل عقلی و دلایل نقلی، یعنی دلایلی که در قرآن و روایات مطرح شده دسته بندی کرد. در اینجا از هرکدام از این دلایل، نمونه ای را بیان و سپس دیدگاه عرفان حلقه را دربارۀ تناسخ بررسی می کنیم.
← عقلی
...

پیشنهاد کاربران

سلام بر جناب قندی
( بهتر است همیشه از نام اصلیتان بهره بگیرید نه فرنامهای ناآشنا! )
شما که می پذیرید نیروهای ادراکی انسان اینقدر محدود است و آن هم چه نامحدودی! در حد نقطه ای بی بعد درمیان آن نامحدودِ مطلق، پس برای من شگفت می نماید که چگونه دریافت و دانشی که برآمده از آن خردهای نقطه ایِ بی بعد است و در درستی یا کامل بودن آن دریافتها و دانشها هم اطمینانی نیست را ابزاری می دانید برای به چنگ آوردنِ ذهنی یا فهم آن بینهایت، چگونه نامحدود و بینهایت را در ذهنهای محدود و به گفته خودتان نقطه ای بی بعدخویش می گنجانید من نمی دانم!
...
[مشاهده متن کامل]

درواقع نه ما که هیچکس تصور روشن وحقیقی از مفهوم بیکران، بیحد و مطلق ندارد ونخواهد داشت، در حقیقت نامحدودی که ذهنهای محدود ما تصور روشنی از آن بیابد و در خرد محدود ما فهم پذیر و به تعبیری قابل لمس گردد که درینصورت دیگر نامحدود نیست، محدودی ست مانند ما، محدودی می شود در کنار محدودهای دیگر، بنابراین هیچ ذهن و خردی پی به ذات و گوهر و ژرفای خداوندی که بیحد و مطلق است نخواهد برد و هر داوش و ادعایی جز این پوچ، توهم و هذیان است.
آنچه که شما آن را شناخت بیکران و بینهایت می نامید درواقع شناخت نامها ( اسماء ) ، و ویژگیها ( صفات ) حضرت بیکران است که در جهان افزونی وکثرت به نمایش در می آید که در خود و بیرون از خود می بینیم.
نیروهای ادراکی پیامبران نیز پی به ذات و ژرفای الهی نبرده است، پیامبراسلام حضرت محمد ( ص ) : "خدایا تو را آن گونه که هستی نشناختیم" زیرا شناخت و علم نیازمند احاطه عالم به معلوم است؛ خداوند نامحدود است و جز خدا همه محدودند؛ بنابراین حقیقت ذات خدا برای غیر خدا شناختنی نیست. از این رو آنچه ما در باره خداوند می توانیم بگوییم در حقیقت وابسته به جایگاه تجلی، ظهور و نمود خدا است، نه خود خدا.
درباره جهانهای بیشمارِ هم ارز و همسو با این جهان، چون این جهانهایی که گفته اید مانند این جهان مادی هستند پس باید در چهارچوب قوانین ریاضی و طبیعی بگنجند و دریافتنی و آموختنی و درک پذیر باشند وگرنه اثبات پذیر و درخور نگرش نخواهندبود، نه اینکه شما فهم آن را به فهم بینهایت پیوند دهید و از پاسخ دانشورانه بگریزید!
درباره سخن خداوند [ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم] دلیلی که شما می آورید درست است ولی نکته اینجاست که زاویه دید شما یعنی جهت گفته شما دارای زاویه ای " از" عالم وحدت "به" عالم کثرت است یعنی در برابر وجود بینهایت، انسان نقطه ای بی بعد بیش نیست ولی نکته این است که خداوند برای انسانی سخن می گوید که به هرحال برای خود موجودیتی قائل است و اینگونه سخن برای او فهمیدنی می شود، نه تنها انسان 1400 سال پیش که انسان امروز که بسی خودبزرگ بین تر هم شده.
چرا انسان در طرح خردمندانه نظام آفرینش نیازمند به پیامبر است؟
این انسان است که برای هدایت و شناخت و عمل درست نیازمند پیامبر و حجت است نه اینکه خداوند نیاز به کسی یا چیزی داشته باشد.
چگونه انسان هدایت و پرورش یابد؟ آیا خداوند باید مستقیما هدایت را به دل تک تک انسانها بیاندازد؟ ( همان وحی یا هرچه نامش را بگذارید ) ، آیا همه انسانها توانایی و شایستگی چنین ارتباطی را با خدا دارند؟ اگر اینگونه بود که دنیا آرمانشهر می شد، نه چنین نیست، تنها کسی که دارای دانش الهی و خدادادی ست و معصوم است و گرفتار لغزش وخطا نمی گردد، به رسالت برگزیده شده و به او وحی می گردد.
فلسفه نبوت و امامت، هدایت بیرونی بشر است؛ چراکه انسان به علل درونی و بیرونی نمی تواند گزینش درستی داشته باشد و در مسیر کمال و والایی گام بردارد؛ زیرا هواهای نفسانی از سویی و وسوسه های شیطانی از سویی دیگر، موجب می شود که در جایگاه شناخت حق و باطل بلغزد یا آنکه در عمل به خوبی ونیکی، گمراه شود و کار درست را به درستی انجام ندهد، آل عمران آیه 4: [برای هدایت مردم کتاب جدا کننده حق از باطل ( فرقان ) را فرستاد، همانا آنان که به آیات خدا کافر شدند بر آنها کیفر سختی ست و خدا عزیز وکیفر دهنده است]
همچنین دانش بر آمده از وحی به انسان کمک می کند تا حقایق هستی را فراتر از آنچه با نیروی حواس و یا خرد درک می کرد، بفهمد و آشنا شود. از این رو در قرآن سخن از علوم حکمتی شده که از راه وحی آموخته می شود. آل عمران، آیه 164: [خدا بر اهل ایمان منت گذاشت که فرستاده ای از خودشان در میان آنان برانگیخت که بر آنها آیات خدا را بخواند و آنان را پاک گرداند و کتاب و حکمت بیاموزاند هرچند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند. ]

ای شیخ،
اگر تسبیح و مهر و سجاده و رکوع و سجده و نماز و روزه را دوست داری / دوست داشته باش تا خواهی و توانی اما تحمیل نکن آنرا بر دیگران به روش اجباری/ حجاب و جدایی زن و مرد زهمدیگر از دوران کودکی تا پیری و فرسودگی و مردن / نباشند حکم و امر و کلام خداوند بلکه وسوسه های ابلیس و شیطان و یا اهریمن/ با روئیت عشق گیر کرد پاهای عقلش همچو خر در گل / به فکر فرو رفت که چگونه رهاند خود و بار و خر را از گل / تا سلطان عشق به وی القاء نمود این سوال را در دل و سر و فکر و خیال/ ای کژ فهم و بی عقل مگر نمی دانی که تو در بر من هستی جاودانه بی زوال/ ترا آفریدم بهر عشق و زندگی و آزادی و لذت و شادی /اما تو اکنون در کلبه احزان فرو رفته ای در کنج درد و رنج و غم و اندوه و نگرانی / حد اقل بگذار که دیگران در همین حال و مکان رسند به سعادت دنیوی/ پیشکش خود و گذشتگان و آیندگانت باد کل سعادت های برزخی و اُخروی / چه خوش گفتا روزی آن حکیم برجسته قوم عرب/ هو الاول هو الوسط هوالآخر هو الظاهر هو الباطن/ چه چیز و چه کس دیگری غیر از اهو یا هو یا الله و یا خدا / می تواند باشد ظاهر و باطن و اول و وسط و آخر کل موجودات و اشیاء/ یا رب یا رب یا رب العالمین/ ما نیستیم خود رب تنها توئی رب ما ای الله / ای خدا چرا در این بهبوهه ها نمی رسی به داد بعضی ملایان سنت و وهمگرا/ قصر های باشکوه فردوس و شفاعت دیگران و چپ و راست عرش اعلا جملگی ارزانی تو و مال تو / کلبه های احزان و کوخ ها و ایوان گلی های این ملک خاکی مال ما و نه مال و ملک تو/
...
[مشاهده متن کامل]

انا الله و انا علیه راجعون:
اِن در زبان عربی به معنای من می باشد و جمع آن بصورت انا به معنای ما. در بخش اول این آیه قرآنی ضمیر اول شخص جمع یعنی ما تنها به افراد انسانی اشاره ندارد بلکه کلیه موجودات غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی. حرف ( از ) اشاره به این حقیقت دارد که ما توسط خداوند متعال و ابعاد فراوان و بیکران وی آفریده شده ایم و نه از عدم یا نیستی و به این معنا نمی باشد که ما از خدا و بریده و جدا شده بوده باشیم. لذا بخش دوم این آیه یعنی انا علیه راجعون به معنای رجعت یا بازگشت ما بسوی اوست، اشتباه می باشد و حقیقت ندارد. احساس و فکر و خیال و وهم جدایی و بریدگی انسان دینی از خداوند ریشه در افسانه تخیلی و توهمی بابا آدم و ننه حوای دینی دارد. محتوای این داستان افسانه ای از طرف خداوند متعال و به امر وی و از آسمان نازل نگردیده و در قالب وحی به گوش سر سرایندگان آن ابلاغ نشده است. و آنهم به این علت و دلیل ساده و بدیهی که پیشگاه خداوند متعال بیکران و بینهایت می باشد و هیچ چیز و هیچ کسی در بیرون از آن نه فقط نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد بلکه به خارج یا به بیرون از آن هم نمی تواند طرد و تبعید گردیده باشد.
لا اله الا الله:
این آیه توحیدی محوری ترین آیه قرآن می باشد و تاکنون در زبان فارسی به شکل زیر ترجمه و تفسیر و معنا گردیده است : خدای دیگری غیر از خدا وجود ندارد. اما معنای اصلی و ریشه ای این آیه یعنی از دیدگاه خود پیامبر اسلام به شکل زیر بوده است :
نه اله بلکه الله.
منظور پیامبر دین اسلام از بیان این آیه این بوده است که مسلمانان در آینده بطور واحد برای نامگذاری خالق سماوات سبعه و الارض دیگر از کلمه آرامی اله استفاده نکنند بلکه از واژه عربی الله تا عام و جهانی شود. امروز می دانیم که کلمه الله قبل از میلاد پیامبر اسلام توسط ادیبان قوم عرب از ترکیب و پیوند و آمیزش حرف تعریف و تَعیُن ال در زبان عربی و واژه اله در زبان آرامی ( زبان مریم و یوسف و ایسا و اجداد آنان ) بطور هنرمندانه ای آفریده شده است و نام پدر پیامبر اسلام عبدالله می باشد در تایید این ادعا که این کلمه قبل تولد محمد در زبان و ادبیات قوم عرب موجود بوده است.
قل هوَّ الله و احد :
این آیه ( اولین آیه سوره 112 ) تاکنون در زبان فارسی به شکل زیر ترجمه و تفسیر گردیده است : بگو او احد و واحد است.
در صورتی که این آیه به نمایندگان اقوام عرب و یهود و پارس ابلاغ گردیده است در جهت رفع نزاع های کودکانه آنان بر سر واژه های هو ؛ اَهو ؛ یا هو ؛ یَهوَه و الله برای نامگذاری آفریدگار آسمان ها و زمین های هفتگانه و معنای اصلی و ریشه ای آن یعنی از دیدگاه خود پیامبر به شکل زیر بوده است :
بگو الله و هو هم معنا و یکی می باشند.
چطور و از چه راهی دیگر می توان ثابت کرد که محتوای کتب دینی، آسمانی و منعکس کننده کلام خداوند متعال نمی باشند؟

درود فراوان،
این جهان تنها مادی نیست بلکه مادی - روحی - روانی. از اینکه به درستی اشاره نموده اید که قوای ادراکی فهم و عقل انسان محدود می باشند، با بیان شما کاملا موافق و هم رای می باشم. اما از اینکه بطور غیر مستقیم حاصل فعالیت های قوای ادراکی محدود انسان هایی از قبیل نوآه ( نوح ) و آبراهام ( ابراهیم ) و ایسا اَک ( اسحاق ) و جاکوب ( یعقوب ) و موسا ( موسی ) و ایسا ( عیسی ) و مو همّ آد ( محمد ) را کامل تر از فعالیت قوای ادراکی انسان های دیگر از قبیل گالیله و کوپرنیک و کپلر و پلانک و انشتاین و دیراک و هایزنبرگ و شرودینگر و پاولی و دیبراگلی کامل تر می پندارید، موافق و هم رای نیستم. ضمنن عبارت دینی : ای انسان من از شاهرگ گردن به تو نزدیک ترم ، کلام خداوند متعال نمی باشد ، زیرا انسان با تمامی ابعاد وجودی خویش جزء بسیار ناچیزی ( برابر با یک نقطه بی بعد هندسی ) از خداوند است. این جهان که از لحاظ بزرگی و عظمت در وسعت و گستردگی حس کنجکاوی و شگفت و اعجاب و حیرت هر متفکر و اندیشمندی را بر می انگیزد ، در مقایسه با بیکرانی یا بینهایت یک نقطه بی بُعد هندسی بیش نمی باشد. متفکر و اندیشمندی که نتواند تصوری روشن و حقیقی از مفاهیم لایه تناهی یا نامتناهی یا بیکران و یا بینهایت داشته باشد، هرگز نمی تواند تصور و درک و فهمی روشن و حقیقی از کیهان ها یا جهان های متناهی و موازی و مساوی و بیشمار داشته باشد. خداوند متعال در لحظه جاودانه حال که طول آن در علم فیزیک برابر با زمان پلانک یعنی ۱۰ بتوان منهای ۴۳ ثانیه می باشد، در محیط و محتوای هر کدام از جهان های متناهی و موازی و مساوی و بیشمار بطور یکسان و برابر و بطور همزمان و در عین واحد هم در قالب واقعیت عینی به ظهور و پیدایش و کثرت رسیده و می رسد و هم بصورت واقعیت محض و غیبی در پشت پرده ظاهر واقعیت عینی حضور مطلق دارد و بخش محض و غیبی و غیر شهودی دقیقا شش برابر بخش واقعی و عینی و شهودی وی می باشد نه یک ذره بیشتر و نه یک ذره کمتر. همچنین خداوند متعال موجودی ست لایه تناهی یا نامتناهی یا بیکران و یا بینهایت و لذا هیچ موجود دیگری چه واقعی و عینی و شهودی و چه محض و مجرد و غیبی و غیر شهودی غیر از او نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد و آنهم نه به این معنای منفی که کلیه موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی و غیر زنده نیستی های هستی نما و یا ماسو و ظل یا سایه و یا غیر از خدا باشند بلکه به این معنای مثبت : اجزای لاینفک و جدائی ناپذیر خود خداوند متعال. بر خلاف بینش و باور دینی خداوند متعال موجودات زنده و غیر زنده و یا بطور کلی جهان ها را از عدم یا نیستی نیآفریده است بلکه از ابعاد فراوان و بیکران و بی نهایت خویش. بطور کلی منظور من این است که بینش و باور آئین و ادیان و مذاهب چه توحیدی و چه غیر توحیدی در مورد خداوند متعال جملگی و بدون استثناء اوهامی و ابهامی می باشند و نه حقیقی و منطبق بر واقعیت عینی. ادیان توحیدی ابراهیمی فقط نام خداوند ( نه خود خداوند ) و اعتقاد و باور و ایمان و امید انسان به خداوند متعال را در انحصار و اسارت بی رحمانه خود در آورده اند و نه اینکه یک تصور روشن و حقیقی از حکمت و قدرت و دانش و آگاهی و خاطره و عشق و صبر و زمان و مکان و بیمکانی و بیزمانی و ماده و روح و روان و اخلاق و عدالت و فهم و عقل و نفس مجرد ( یعنی من یا خود ) مطلق و بیکران خداوند متعال به انسان ارائه داده بوده باشند غیر از تپه های ریز و درشتی از اوهامات و ابهامات غیر حقیقی و بریده از واقعیت عینی و مملو از خرافات. خداوند متعال در مرکز بینهایت قرار ندارد بلکه خود بینهایت است و نور و روشنایی او مثل خورشید به اطراف نمی تابد بلکه همیشه در خود می تابد و در خود منعکس می شود، زیرا خداوند متعال خارج یا بیرون ندارد . خداوند متعال در راس یک مخروط قرار ندارد طوریکه فیض وی بسوی قاعده جاری شود و در دهانه مخروط اول مشمول حال فرمانروایان و اولیا و انبیا شود و در قاعده مقدار ناچیزی از آن به کام گرسنه و تشنه فقیران و بینوایان و بردگان و کارگران و رعایا برسد.
...
[مشاهده متن کامل]

خداوند متعال بی نیاز مطلق است و لذا برای هدایت و تربیت بشر مثل یک پیر مرد ریشو و عصا بدست و نیازمند کمک و دریافت مجانی امداد غیبی و توکل به خدا ، هرگز نیازی به انتخاب و برگزیدن و اعزام و ارسال آدم هایی تحت عناوین نبی و پسر و رسول ، نداشته و نخواهد داشت و افسار قوای ادراکی فهم و عقل مطلق و بیکران خویش را هیچگاه بدست خلیفگان و جانشینان و سلاطین و فرمانروایان و پیشوایان و رهبران و مراجع تقلید هیچکدام از آیین ها و ادیان و مذاهب نخواهد سپرد.

درود ُ سپاس
شاید و گویا برداشت نادرستی از گفته من به وجود آمده باشد، ما نیز خداوند را تنها در دوردستها و بیرون این جهان نپنداشته ایم:
سوره ق آیه 16: "ما انسان را آفریده ایم و می دانیم آنچه را که نفسش به او وسوسه می کند و ما از طناب رگ به او نزدیکتریم. "
...
[مشاهده متن کامل]

برخی مفسران طناب رگ ( حبل الورید ) را رگ گردن دانسته اند ولی برخی دگر، رگ قلب را درستر می دانند که به زبان امروز " آئورت" نامیده می شود که مانند طنابی ست ( ورید=سیاهرگ، نامگذاری امروزی است ) ، نزدیکتر از رگی که جریان زندگی به آن است یحنی نزدیکتر از خودمان به خودمان.
-
برای این داوش و ادعای [بیشمار جهانهای یکسان و هم ارز و همسو با این جهان] که بارها بازگو کرده اید چه فرنود و دلیل استواری برای اثبات دارید؟ باور راستین پیدا کردن به فرضیه ها و دیدمانهای اثبات نشده و آن هم مادی و برایندسازی از آنها برای ساخت چهارچوب اعتقادی و معنوی، کار بخردانه ای نیست.
اصلا بیایید خوشبین باشیم و فرض کنیم که همه این نظریه های ماده گرای سده بیستمی و بیست یکمی درست باشد و حتا ساده انگارانه بپنداریم که اینها رهنمونگر به سوی خدای مطلق هم باشد، پس تکلیف میلیارد میلیارد انسان که از هزاره های گذشته تا پیش از سده بیستم به این جهان آمدند و رفتند و مفتخر به دانستن این نظریه های تجربی و ریاضی و فیزیکی نشدند چه می شود؟ آیا آنها حق هدایت یافتن را نداشتند؟ آری البته که داشتند و برای همین خداوند حکیم رسولانش را برای آنها فرستاد.
حقگرایی و خداجویی ویژگی است که خداوند در سرشت همه انسانها گذاشته ولی این گرایش بدون آموزه های پیامبران به بیراهه خواهد رفت، نوزاد شیرخواری را در نظر آورید؛ خدای او و همه چیز او مادرش است که مایه زندگی اوست، بزرگتر که شد پدر را پرزور، بااراده و نان آور می یابد، اینبار ناخودآگاه پدر را خدای روزی رسان خویش می پندارد، برای بشر هزاره های گذشته نیز مانند کودکان همیشه یکی از مظاهر یا نمادهای طبیعت که منبع زر و زور ( یا انرژی ) یا توهم و فریب هم بود مانند خورشید، پادشاه، حتا گاو، بت ( که نماد یکی بزرگان می بود ) ، خدایان کوه المپ و. . . جایگاه خدایی می یافتند درحالیکه نیروهای ادراکی او که سرآمد آنها خرد است ره به حقیقت و راستینگی نمی برد و تا فطرت حقیقت جوی او از سوی اولیای حق بیدار نمی شد همچنان در مدار همان انحرافها و کجرویها می گشتند.
- -
پرسیدید که چرا بیشتر اندیشمندان دینی از زندگی کردن در این دنیا و از خود این دنیا که آفریده شده از سوی پروردگار دانا و تواناست، اینقدر بیزارند؟
نخست اینکه حتا اگر این سخن شما درست هم می بود آسیب و خدشه ای به طرح خردمندانه و حکمت آمیز خداوند برای فرستادن پیامبران نمی زد. ( قرار نیست به خاطر یک دستمال، قیصریه به آتش کشیده شود )
دوم اینکه آن بیزاری که شما دیده اید یا شنیده اید یا جایی خوانده اید نسبت به خود دنیا نیست، دنیاخواهی، دنیاپرستی و دلباختن به دنیا است که مورد نکوهش و بیزاری ست وگرنه خود دنیا که کشتگاه آخرت و جایگاهی ست که خداوند برای پویش و کوشش انسان برای رشد و پیشرفت در اختیار او نهاده.
ولی به هرحال نباید کتمان کرد که این جهان جاییست که در آن همیشه آسانی با سختی و خوشکامی با تلخکامی سرشته شده:
آیه 4 سوره بلد: لقد خلقنَا الانسانَ فی کَبَد
اینکه انسان در دل رنج و سختی آفریده شده، یعنی کامیابیهاى دنیوى آمیخته با رنج و زحمت است. حضرت امیر مومنان علیه السلام می فرماید: دنیا خانه اى است که با سختیها درآمیخته شده است.
این رنج و سختی و تلخکامی همیشه برای حقیقت جویانی که میان دنیاجویان می زیند افزونتر و فرساینده تر است شاید چیزی گویند که به بیزاری از دنیا و زندگی تعبیر شود.
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن / ظلمات است بترس از خطر گمراهی

با درود،
ما انسان ها بهمراه تار و پود های کیهان و نه به مثابه تافته ای جدا بافته از کل، با هدف نهایی رجعت یا بازگشت به خداوند متعال در حرکت و سفر نمی باشیم بلکه بسوی بازگشت به نظام احسن آفرینش مبداء در معاد و بهمراه خداوند . همچنین ما انسان ها بسوی بینهایت در حرکت نیستیم بلکه در بطن بینهایت یعنی در محتوای هرکدام از جهان های متناهی و موازی و مساوی و بطور یکسان در طول سفر تکاملی بی پایان قرار داریم. پدیده های بیزمانی و بیمکانی که از دیدگاه دین از صفات خداوند متعال محسوب می شوند، در اصل و ریشه مترادف و معادل و هم معنا با عدم وجود زمان و مکان نبوده و نمی باشند بلکه نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز زمان و مکان با کمیت های مساوی و ماهیت های معکوس و روی همدیگر هم مطلق اند و هم نسبی. من براین باورم که خداوند متعال ظاهر و باطن و اول وسط و آخر همه چیز و همه کس است، لذا اگر در جستجو و شناخت و احیانا در صدد اتصال یا متصل شدن با وی باشم، اورا در دور دست ها و در بیرون از این جهان و در ورای زمان و مکان جستجو نمی کنم بلکه همین جا با حواس پنجگانه ظاهر اورا مشاهده می کنم و به کمک قوای ادراکی فهم و عقل محدود و ناچیزم ، سعی می کنم وجود او را هم در باطن خودم و موجودات دیگر درک نمایم. حال اگر یک متفکر و اندیشمند مسلمان از یک طرف از صمیم قلب و به راستی و درستی به آیه های قرآنی از قبیل : هو الباطن و هو الظاهر و هو الاول و هو الاخر باور و ایمان داشته باشد و از طرفی دیگر هو یا الله را در جای دیگر جستجو کند، خدای ناخواسته افسار قوای ادراکی فهم و عقل خویش را به دست گمراهه روی سپرده است. روح و ماده هم هردو به یک سهم مساوی با هم امر خداوند متعال می باشند و نه اینکه تنها روح امر خداوند باشد و ماده امر اهریمن یا شیطان. سوال من خدمت شما دوست عزیز و گرامی و ارجمند این است که آیا این دنیا به امر خداوند متعال آفریده شده است یا به امر شیطان ؟
...
[مشاهده متن کامل]

اگر شما در پاسخ این سوال کودکانه من بفرمائید که این دنیا توسط خداوند متعال و به امر وی آفریده شده است و نه توسط اهریمن یا شیطان، آنگاه سوال کودکانه دوم من این خواهد بود : پس چرا اکثر متفکرین و اندیشمندان دینی از زندگی کردن در این دنیا و از خود این دنیا که آفریده شده توسط پروردگار دانا و تواناست، اینقدر متنفر و بیزار اند ؟ آیا چنین متفکرین یا اندیشمندان در ضمیر ناخودآگاه خویش از امر و کار خداوند متعال بیزار اند و خود نمی دانند ؟

سلام و درود بر شما
به کارگیری واژه بالا از سوی اینجانب در [جهان بالا=معنویت] تنها رویکرد تمثیلی و انگاری داشت و منظور و خواسته من، مفهوم مادی این واژه نبود وگرنه بالا و پایین و چپ و راست و . . پنداره هایی به کار رونده و معناشونده در جهان افزونی و کثرت ( مادی و محدود ) هستند و کاربردی در جهان یگانگی و وحدت ( معنوی و بیکران ) ندارد.
...
[مشاهده متن کامل]

و هنگامی که سخن از جهان بیکران خداوندی می شود چگونه می توانیم آن را در باطن و درون جهان مادی بپنداریم؟ مگر نامحدود در محدود می گنجد که بتوانیم به یاری دانش به آن دست یابیم؟! ما به یاری دانش می توانیم برای نمونه به اندام کلیه و کارکرد پالاینده ی خون بودنِ آن دست یابیم چراکه کلیه، اندام محدودتری ست در پیکر محدود ما و در نتیجه دسترسی پذیر برای ما،
ولی اینجا سخن از یک هستی بیکران و بینهایت است و این ماییم که در جایگاه بسیار ناچیزِ محدود، در درون آن نامحدودِ مطلق جای گرفته ایم بنابراین هرگز وجودِ نامحدود، به چنگ ما که محدودیم در نخواهد آمد، ما و این جهان مادی، محاط و بسته شده در برابر خدایی هستیم که محیط و چیره بر ماست پس ما به کمک دانش مادی که ناگزیر پای در سرچشمه قید و بندها دارد[حتا اگر بی لغزش و اشتباه هم فرضش کنیم] نخواهیم توانست پی به مطلقی که پیراسته از قید و بند است ببریم،
گفتم محاط باشد معقول عین او / گفتا براو محیط نباشد عقول اگر.
حالا که دانشی که در دست ماست چه تجربی چه ریاضی و. . آلوده به انواع نارساییها و پر از کاستیها و خطاها و لغزشهاست، با چنین دانشی که برای خود ساخته و پرداخته ایم حتا به همین جهان پیرامونی هم به درستی دست نمی یابیم که هیچ، حتا در حال آسیب زدن به آن و خودمان هم هستیم،
این همه آلودگی زمین که به فضا هم سرایت کرده، نابودی منابع و جانداران، بیماریهای نوپدید، جنگ افزارهای هراس انگیز هسته ای، شیمیایی، کشتار گروهی و و و که همه اینها وجود یافته از همان دانش ناقص و نارسا و پر از کاستی و لغزشِ خِرَدهای پرورش نایافته ی ماده گراست.
چنین دانشی با این ویژگیها ما را به کجا رهنمون می کند؟ به بینهایت؟! باید آرزو کنیم که به ورطه نیستی و پرتگاه نابودیمان نکشاند، بینهایت پیشکش!
البته هرگز منکر پیشرفتهای علمی و صنعتی در زمینه های گوناگون نیستم ولی این دانشِ دست و پا بسته ی افتاده در قفسِ ماده را چه به پرواز در آسمان بینهایتی یا شناوری در دریای بیکرانگی؟ مانند کرمی در گل و لای پیرامونش می لولد و از یک سانتیمتر پس و پیش خود آگاهی ندارد.
-
اینکه شما مدعی هستید "بیرون از این جهان، جهانهای بیشماری هست کاملن یکسان و برابر با این جهان" و یا "هر انسانی دارای ده تا من یا خود مردانه و زنانه است" چه دلیل استواری برای این سخنان دارید؟ در کدام بُنمایه و منبع علمی آمده و کدام پژوهشگری در بیان آن قلمفرسایی کرده وآن را به اثبات رسانده؟
وجود مهبانگ و باز و بسته شدن پیاپی کیهان تنها یک فرضیه اثبات نشده است و حتا به فرض درست بودن این دیدگاه و دیدمان، ربطی به این ندارد که روند زایش و مرگ انسان گرفتار این چرخه به ظاهر بی پایان باشد این مهبانگ شاید قیامتی باشد برای آفریدگانی که تا آن زمان بوده اند و انتقال آنها به سرا و جهان دیگر، و از سوی دگر، سرآغازی باشد برای آفرینشی نو با آفریدگانی نوین تا مهبانگی دیگر یعنی قیامت و رستاخیز بعدی.
چنانچه گفته شد انسان به دلیل قرار داشتن در حد و تقیّد، نمی تواند که به بی حدی رسد یا حتا از آن ذره ای آگاه گردد وهمیشه کور ونادان خواهد ماند مگر اینکه خودِ آن بیحدِ مطلق، راه را به او نشان دهد و او را از این تنگنای حد و مرز برهاند،
این کار چگونه آسان ومیسر می گردد؟ آیا جز این که فرستاده ای از سوی حضرت حق مامور به این امر باشد؟ آیا خداوند دانا وتوانا از فرستادن چنین ماموری عاجز وناتوان است؟ یا اینکه کاری نشدنی و محال است؟ یا می خواهد برای همیشه بندگانش را در گیجی و سرگشتگی نگه دارد؟
با کدام دلیل عقلی می توان وجود پیامبران توحیدی را زیر سوال برد و آن را نپذیرفت؟ خود همین که شما از وجود مطلق و بیکران وبینهایت خداوند متعال سخن می رانی درواقع از آموزه های همان پیامبران بهره گرفته ای وگرنه همگی مان در پی همان قید و بندِ این جهانی که دست و پای عقل و خردمان را بسته، مطمئن باشید همچنان مشغول انواع بت پرستیها و خورشید پرستیها و یا گاو یا انسان پرستیها و. . . بودیم و از چیزی به نام مفهوم بینهایت کوچکترین آگاهی نداشتیم.

سالم خدمت دوست گرامی،
جهان معنوی در بالا قرار ندارد بلکه در باطن جهان مادی. پدیده های بالا و پایین و چپ و راست و جلو و عقب و شرق و غرب و شمال و جنوب فقط به محدودیات تعلق دارند و خداوند متعال موجودی ست بیکران یا بینهایت، لذا بالا و پایین و چپ راست و جلو و عقب و شرق و غرب و شمال و جنوب ندارد بلکه همگی یکی اند. در بیرون از این جهان جهان های متنهای و بیشمار موجود می باشند که از لحاظ فرم یا شکل و محتوا بطور مطلق با همین جهان مساوی و یکسان و برابر می باشند، نه یک ذره بزگتر یا کوچکتر و نه یک ذره طوری دیگر بلکه مطلقا همین طور. نقص اصلی کارکرد قوای ادراکی فهم و عقل محدود و ناچیز بنیانگذاران ادیان توحیدی - ابراهیمی و متفکرین و اندیشمندان دینی بعد از آنان تاکنون این بوده است و می باشد که نتوانسته اند بین نظام احسن آفرینش مبداء و زندگی بهشتی طولانی مدت درون آن در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی را از یک طرف و از طرف دیگر نظم ها و زندگی های فراوان دنیوی بین دو سرحد ؛ یکی نهایت نقصان و دیگری نهایت کمال در طول سفر مقطعی نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین مبداء و معاد ، فرق و تمیز قائل شوند و آنها را یکی نپندارند. همچنین بنیانگذاران ادیان توحیدی ابراهیمی و متفکرین و اندیشمندان پیرو این سه دین نتوانسته اند بدانند که هر فرد انسانی چه مرد و چه زن تنها دارای یک میل و سرنوشت جنسی نمی باشد بلکه پنج تا و هرفرد انسانی تنها دارای یک من یا یک خود و یا یک نفس مجرد نمی باشد بلکه ده تا من یا خود و یا نفس مجرد مشتمل بر پنج نفس مردانه و پنج نفس زنانه. خدمت دوست عزیز و گرامی جناب آقای مهدی کشاورز عرض می نمایم که بنیانگذاران ادیان توحیدی ابراهیمی و متفکرین و اندیشمندان پیرو آنان به اندازه سر یک سوزن خیاطی از معنویت مطلق و بیکران خداوند متعال ، معرفت حقیقی نداشته و ندارند غیر از تپه های ریز و درشتی از معارف اوهامی و ابهامی و بریده از واقعیت عینی و تهی یا خالی از حقیقت. البته با احترام کامل. شریعت حقیقی و واقعی و راستین خداوند متعال هرگز آئین و دین و مذهب نبوده و نمی باشد بلکه علم و در راس آنها علوم طبیعی و تجربی و ریاضیات هم محض یا نظری و هم عملی و کاربردی. از همه مهمتر اینکه خداوند متعال در طول تاریخ پیدایش انسان روی کره زمین تاکنون هیچ انسان هایی را در بین اقوام یهود و عرب و عجم و هیچ قوم دیگری تحت عناوین ناجی و نبی و پسر و رسول برای تربیت و هدایت بشر انتخاب و اعزام و ارسال ننموده و در گوش سر هیچ انسانی یک جمله یا جملاتی را تحت عنوان آیه و آیات نجوا و زمزمه نکرده است چه بطور مستقیم یا بدون واسطه و چه غیر مستقیم یا باواسطه. پدیده ختم نبوت در دین اسلام و بیان و درج آخرین آیه قرآن به هیچ وجه من الوجوه به معنای پایان یافتن علم یا دانش نبوده و نمی باشد بلکه پایان معرفت وحیانی و ایجاد سد در مقابل جریان آن طوریکه دیگر نتواند به سمت آینده حرکت کند و فعالیت های قوای ادراکی فهم و عقل انسان را بسوی ظلمت های ژرف و جهل های علاج ناپذیر منحرف نماید. خود پیامبر اسلام از آنجاییکه وحی دریافت ننموده ، به روشنی روز به این حقیقت رسیده است که پیامبران قبل از وی هم هیچکدام وحی دریافت نکرده اند. تا لب گور دانش بجوی و نه معرفت وحیانی.
...
[مشاهده متن کامل]

درود
در پاسخ به نویسنده نوشته های بالا
کدام علم؟ دانش تجربی یا ریاضی هیچکدام راهگشای انسان به سوی خدا نیست.
دانشی که از راه تجربه به دست آید نسبی ست و پر است از برداشتهای درست و نادرست و فهم غلط و گاهی راست از جهان مادی، چرا؟
...
[مشاهده متن کامل]

چون نیروهای ادراکی انسان مانند ابزارهای حسی ( چشم وگوش و. . ) یا خیال، پندار، دل و خرد، بسیار کم توان و نارسا هستند و تنها در این حد و اندازه اند که یاریگر انسان باشند برای چندگاهی دست و پنجه نرم کردن ( زندگی ) و ماندگاری نسل در این جهان فرساینده ومرگ آور.
نمونه اش اینکه شما بخودی خود ( یعنی تنها با مراجعه به درک خودت ) حتا نمی دانی که این بدن چگونه زنده است یا اینکه آیا خون نیاز به تصفیه و پالایش دارد یا نه؟ چه برسد به اینکه کدام اندام چنین کاری را به دوش دارد!
دانش ریاضی ( و فیزیک و. . . ) نیز درواقع دانش شناخت قانونهای حکمفرما در جهان مادی ومحدود است وکاربردی در جهان غیر مادی و بی نهایت ندارد.
البته این نیروهای شناختی وادراکی به دانش شناخت گیتی ( دنیا ) نیز دسترسی پیدا خواهند کرد ولی بسیار کند ومیلیمتری همراه با کجرویهای بیشمار از مسیر آن، سرانجام اینکه پس از گذران هزاران سال و این همه پیشرفت! در دانش، رسیده ایم به جایی که ممکن است ناخواسته و ناگهان لابلای چرخ دنده های همین دانش به کام مرگ رویم.
این است همه شناخت و دریافت ما از جهان مادی و محدود، اکنون بپندارید با این نیروها و ابزارهای مادی و طبیعی و محدودی که در اختیار داریم بخواهیم به شناخت و دریافتی از جهان معنوی و فراطبیعی و نامحدود هم دست یابیم! زهی خیال باطل
نمونه دیگری هستیم از کسی که می خواست خدا را با تیر و کمان به چنگ آورد!
تیری که از کمان و ابزار این جهان و به یاری زور بازو و نیروی این جهان به پرواز درآید به ناچار در همین جهان هم فرود می آید، از مرز محدودیت خویش نمی تواند که برهد و از جهان معنوی هیچگونه نشان و ارمغانی برای ما نخواهد داشت.
نردبانی که ما را به جهان بالا برساند و خرد ما را به فهمی از خداوند روشن گرداند در این جهان، ساختنی نیست، باید از سوی همان وجود نامحدود به جهان محدود فرستاده شود که چیزی نیست جز همان میانجی، رسول و حجت خدا، مانند رشته ایست که سری در نامحدود و لامکان دارد و سری در محدود و مکان،
نبودن چنین رشته ای هرگز تصور پذیر نیست، نه تنها برای هدایت است که او جریان بی پایان فیض الهی و میانجی و واسطه آفرنش ست که دراصل، نبودش یعنی نبود این جهان.
مثال [روشن بودن چراغ ( =آفرینش ) به واسطه رشته سیمی که به سرچشمه برق متصل است] نمونه بسیار نازلی ست که فقط برای روشنگری ذهن گفته می شود.
هرکسی نیز نمی تواند ادعای رسالت و پیامبری کند، خداوند فرستاده اش را با دلایل آشکار و شگفت آوری می فرستد که نزد مردم انکار ناپذیر باشد.

ریشه کلیه خطا ها و انحرافات و گمراهه روی های شاخه های مختلف حکمت ها و عرفان های دینی را باید در معارف وحیانی و حدیثی و روائی دینی جستجو کرد و نه در جایی دیگر . من این ریشه ها را برای فرد خودم به شکل زیر طوری خشکانده ام که دیگر هرگز نتوانند رشد کنند و دوباره به نهال و درخت تبدیل شوند و میوه های تلخ و ناگوار ارائه دهند. بر اساس بینش و باور فردی این حقیر خداوند متعال در طول تاریخ پیدایش انسان روی کره زمین تاکنون هیچ انسان هایی را در بین اقوام یهود و عرب و عجم و هیچ قوم دیگری تحت عناوین ناجی و نبی و پسر و رسول برای تربیت و هدایت بشر انتخاب و اعزام و ارسال ننموده و در گوش سر هیچ انسانی یک جمله یا جملاتی را تحت عنوان آیه و آیات نجوا و زمزمه نکرده است چه بطور مستقیم و بدون واسطه و چه غیر مستقیم یا باواسطه. لذا هروقت که یک کتاب دینی را مطالعه می کنم ، محتوای آن کتاب را کلام خداوند نمی پندارم بلکه محصول احساسات و اندیشه ها و افکار و خیالات و توهمات و تجربیات خود نویسنده یا نویسندگان آن کتاب می دانم و از این طریق بسهولت می توانم ابهامات و اوهامات را مشاهده کنم و حقایق را از آنها جدا کنم. همچنین به این حقیقت واقف و آگاه ام که هر فرد انسانی دارای یک غریزه طبیعی تحت عنوان غریزه نامجویی و نام آوری و شهرت طلبی می باشد و شهوت این غریزه طبیعی می تواند در عده انگشت شماری از انسان ها سر به فلک بکشد و به جنون تبدیل شود ، بخصوص در سطوح زندگی های ابتدایی ایلیاتی و طایفه ای و قبیله ای و قومی و بین اقوام در شرائط تاریخی و اعصار مختلف باستان. در این زمینه به دو گفتار اشاره می کنم که یکی از زبان ایسا مسیح و دیگری از زبان محمد پیامبر اسلام جاری شده و بطور مستند در کتب دینی موجود اند.
...
[مشاهده متن کامل]

الف - ایسا مسیح خطاب به شنوندگان کلام خویش چنین فرموده است : من حقیقت و راه و زندگی ام ، فقط از طریق من می توانید به پیشگاه پدر آسمانی راه یابید و از زندگی جاودانه برخوردار گردید. بخش اول این گفتار یک ادعا می باشد و هر فرد انسانی میتواند چنین ادعایی را بنماید. اما بخش دوم نشانه بارز و آشکار میل و انگیزه باطنی به انحصار طلبی در میدان رقابت نام آوری و شهرت طلبی می باشد و به دلیل ساده و بدیهی زیر نمی تواند حقیقت داشته باشد. پیشگاه یا درگاه و یا بارگاه خداوند متعال بیکران یا بینهایت می باشد و هیچ چیز و هیچ کس در بیرون یا خارج از آن نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد، لذا پیشگاه خداوند متعال در و دروازه ندارد که یک نفر به عنوان دربان یا دروازه بان دَم آن بایستد و با صلاح و اختیار خویش عده ای را به داخل راه دهد و بقیه را پشت در یا دروازه نگه دارد و مانع ورود آنان گردد .
ب - پیامبر اسلام خطاب به شنوندگان کلام خویش فرموده است که اگر شهادت دهید که من رسول و ولی الله هستم، آنگاه جای شما یقینن و مطمئنن در آخرت در بهشت خواهد بود و کسانیکه چنین شهادتی ندهند جایشان حتما توی جهنم یا دوزخ خواهد بود. این گفتار هم از دیدگاه انسان آگاه و بیدار و هوشیار امروز درست مثل گفتار ایسا نشانه بارز و آشکار میل و انگیزه باطنی به انحصار طلبی در میدان رقابت نام آوری و شهرت طلبی می باشد.
یکی از دو داستان بنیادی ادیان یهودیت و مسیحیت و اسلام عبارت است از داستان خلقت آدم و حوا و دیگری داستان آفرینش شش روزه جهان توسط خداوند متعال می باشد. نظریه تکاملی داروین در پیرامون ریشه و اصل انواع موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی بطور غیر مستقیم بزرگترین ضربه را به داستان آدم و حوا زده و طرح آنرا نقش بر آب نموده و نظریه علمی مه بانگ بزرگترین ضربه را به ستون فقرات داستان دوم وارد نموده است. اما این دو تئوری علمی بهمراه نظریه مکانیک ذرات و امواج یا مکانیک کوانتمی به هیچوجه منکر وجود خداوند متعال نبوده و نمی باشند بلکه مستحکم ترین اثبات های غیر مستقیم وجود خداوند و موجود بودن طرح مطلق آفرینش می باشند. اندیشمندان و متفکرین پیرو ادیان توحیدی هیچکدام نتوانسته که وجود خدا و موجود بودن طرح مطلق آفرینش را این چنین اثبات نمایند. ادیان توحیدی - ابراهیمی هر کدام در طول تاریخ پیدایش خود تاکنون هیچکدام از قوانین حاکم بر طبیعت را کشف نکرده و هیچ گونه اختراع مفیدی به حال انسان ننموده اند و حتا پدیده جاودانه بودن زندگی را هم نتوانسته اند بطور حقیقی و منطبق بر واقعیت شرح و توضیح دهند، غیر از قبض و جدایی روح از کالبد به اصطلاح مادی به هنگام فرا رسیدن اجل مرگ . ریشه احساس جدایی اندیشمندان دینی از خداوند متعال بطور واضح و آشکار در داستان تخیلی - توهمی بابا آدم و ننه حوا قرار دارد که بر اساس آن افسانه گویا از باغ فردوس یا جنت و یا بهشت فسقلی اِدِن ( Eden ) یا عدن و از پیشگاه بیکران خداوند متعال به بیرون طرد و تبعید شده بوده باشند.
شریعت حقیقی و واقعی و راستین خداوند متعال هرگز آئین و دین و مذهب نبوده و نمی باشد بلکه علوم و راس آنها علوم طبیعی و تجربی و ریاضیات هم محض یا نظری و هم عملی و کاربردی. این حقیر مدت هاست که در لوح دل و سر خویش نیم زوج دین را از زوج باستانی و قدیمی " خدا - دین " پاک کرده ام و بجای آن علم گذاشته ام به شکل :
خدا - علم.
و دنبالچه علمیه را از واژه جمع حوزه ها برداشته و بجای آن دینیه گذاشته ام به شکل : حوزه های دینیه .

متفکرین و اندیشمندان مسلمان از صدر اسلام تاکنون در زمینه بینش و باور به تناسخ نتوانسته اند بین دو موضوع فرق و تمیز قائل شوند و آنها را جدا از هم مورد بررسی قرار دهند. آن دو موضوع بطور خلاصه به شکل زیر می باشند :
...
[مشاهده متن کامل]

الف - چرخه یا زنجیره تولد و مرگ که یک پدیده طبیعی است و به زبان سانسکریت سَم سَرا ( samsara ) نام دارد که به زبان تمثیل و فارسی به معنای سرا یا خانه سم یا درد و رنج بوده است.
ب - شرح و توضیح و تبیین و توجیه این پدیده طبیعی از طریق گردش روان یا تناسخ.
باور مندان به دین اسلام از صدر اسلام تاکنون همچنین به موضوع دیگری در این زمینه اطلاع حاصل نکرده اند و آن اینکه بودا شرح و توضیح این پدیده طبیعی یعنی چرخه یا زنجیره تولد و مرگ را از طریق حلول روان یا تناسخ با قاطعیت رد نموده و آنرا باطل اعلام کرده است و جاری شدن یا روان بودن چرخه تولد و مرگ را فقط در چارچوب زنجیره علت و معلول مادی مقدور و امکان پذیر دانسته است. اما برای پیاده شدن از آن قبل از موعد مقرر راه های هشت گانه مراقبتی را به شاگردان و پیروان خود پیشنهاد نموده است ، زیرا از دیدگاه خردمندان هندو پیش از بودا پیاده شدن از این چرخه گردون قبل از موعد مقرر محال و غیر ممکن به پیروان ابلاغ و اعلام گردیده است. خود باور به زنجیره تولد و مرگ و صرف نظر از شرح و توضیح آن یک راه فکری - خیالی بوده است در شرح و توضیح پدیده طبیعی دیگری تحت عنوان جاودانه بودن زندگی. نکته ای که در این زمینه باید به آن توجه شود این است که در بین هندوان و مصریان و ایرانیان و یونانیان و رومیان باستان قبل از پیدایش اولین دین از ادیان توحیدی - ابراهیمی یعنی یهودیت کلمه روح رایج نبوده است بلکه کلمه روان.
لذا پدیده دوگانگی وجود بخصوص هستی یا وجود انسان به شکل بدن - روان بوده است. در سرزمین ایران از کلمه جان هم استفاده شده است به شکل تن - جان. اما تاریخ دقیق پیدایش کلمه جان در دست نمی باشد. پس از پیدایش ادیان توحیدی و بخصوص مسیحیت و اسلام آن ترکیب دو گانه شکل سه گانگی بخود گرفته است : بدن - روح - روان. در فلسفه غرب از یونان باستان تا کنون این دو نوع ترکیب بصورت دو مسئله حل نشده باقی مانده اند.
حل این دو مسئله از دیدگاه این حقیر به شکل زیر می باشد : نه تنها روح بلکه ماده هم به یک سهم مساوی با روح امر خداوند متعال می باشد و نه امر اهریمن یا شیطان . ماده و روح نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز همدیگر می باشند و غیر قابل تفکیک و جدایی از هم اند بلکه از قابلیت و استعداد تبدیل متقابل بهمدیگر و تعویض نقش برخوردار می باشند، درست مثل نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز تولد و مرگ. روان لایه درونی این دو قطب عظیم می باشد. ماده و روح همیشه به دو روش بهمدیگر تبدیل می شوند ؛ یکی مستقیم و دیگری غیر مستقیم. به عنوان مثال پیدایش انواع موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی و افزایش و کاهش جمعیت و انقراض آنها از نوع تبدیل به روش غیر مستقیم می باشد و تبدیل به روش مستقیم همیشه در اولین لحظات وقوع مه بانگ های متوالی اتفاق می افتد و صورت می پذیرد. هرگاه پس از وقوع یک مه بانگ یکی از این دو قطب ( بهمراه لایه درونی روان ) به نهایت وسعت و گسترش برسد، قطب مقابل و همزاد و هم بازی و هم ارز خود را ( مثل دشمن ) نابود نمی کند بلکه آنرا به شکل بذر یا نطفه قابل رشد در بطن خود حفظ می نماید و خود نقش زمینه رشد و نمّو و بلوغ آنرا عهده دار می گردد. لذا ترکیب صحیح و حقیقی و مدرن به شکل زیر می باشد : ماده - روان - روح .
ماده گرائی و روح گرائی دو نحله یا دو خط تخیلی و توهمی اند که هرکدام به نیمی از حقیقت باور دارند و نسبت به نیمه دیگر حقیقت کم لطفی و بی توجهی بخرج می دهند. در قرآن در مورد چیستی روح یک آیه به شکل زیر با ترجمه فارسی بیان و درج گشته است : از تو می پرسند که روح چیست، به آنان بگو که روح امر پروردگار من است و علم شما به آن بسیار اندک است. حال اگر یک متفکر و اندیشمند پیرو دین اسلام از تفسیر این آیه ( که نیازی به تفسیر ندارد ) به این معنا و نتیجه برسد که ماده امر اهریمن یا شیطان می باشد، آن فرد خدای ناخواسته افسار قوای ادراکی فهم و عقل ناچیز خود را بدست اهریمن یا شیطان سپرده است.
در پایان بر میگردم به باور و بینش بودا :
باور بودا به اینکه چرخه تولد و مرگ فقط در چارچوب زنجیره علت و معلول مادی مقدور و امکانپذیر می باشد و فقط از این راه می تواند حقیقت داشته باشد، مورد تایید این حقیر می باشد و آنهم در بطن و بستر و در طول تسلسل تولد و مرگ محتوای کیهان از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض. اما پیشنهاد وی در زمینه پیاده شدن از این چرخه خیالی می باشد و در عمل از دیدگاه من مطلقا محال و غیر ممکن است و فقط در خیال و وهم می توان لحظاتی کوتاه از این قطار پیاده شد و خودرا در حالت نیروانا یا آرامش ابدی پنداشت. ملاصدرا حکیم بزرگ مسلمان و ایرانی در کتاب سفر های چهارگانه ( اسفار اربعه ) و بدون اطلاع و آگاهی از بیانات بودا در رد و باطل بودن تناسخ چنین عبارت یا اصل را به یادگاری گذاشته است : امتناع فعلیت به قوه. به این معنا که اگر یک چیز یک بار از قوه و یا امکان به فعلیت در آید و به ضرورت تبدیل شود ، دیگر نمی تواند مجددا یا دوباره به قوه یا امکان تبدیل گردد. به بیانی دیگر به این معنا که خط و روند تکاملی در این طبیعت برگشت ناپذیر می باشد. اگر یک فرد انسانی ( و هر موجود زنده دیگری ) در این دنیا یک بار متولد شد و مرد، دیگر نمی تواند در این دنیا دوباره متولد شود و راه تکاملی را ادامه دهد. اشتباه ملاصدرا و باور مندان به برگشت ناپذیری روند تکاملی در این نکته نهفته است که نتوانسته و نمی توانند بدانند که یک فرد انسانی در این زندگی دنیوی فقط در یک مرتبه و با یک درجه تکاملی متولد می شود و رشد و نموّ می نماید و بالغ می شود و می می میرد و نه در کلیه مراتب و درجات مختلف و فراوان تکاملی خویش بین دو سر حد ؛ یکی نهایت نقصان و دیگری نهایت کمال در طول راه و سفر مقطعیِ نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین دو نظام احسن آفرینش ازلی و ابدی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی. به بیانی ساده تر : در این زندگی دنیوی فقط یکی از قوه ها و یا امکانات فراوانِ ( مراتب و درجات تکاملی ) من به فعلیت رسیده اند و نه همه آنها و بقیه آنها هرکدام به نوبه خاص و ویژه خویش در فواصل کاملا معین و از پیش تعیین شده ( همیشه هفت برابر طول عمر کلی یا دهر کیهانی یعنی هفت برابر فاصله زمانی بین دو وحدت دمایی متوالی در مرکز و وقوع دو مه بانگ متوالی ) بهمراه ظهورات و پیدایش های متوالی همین دنیا یا عالم از حالت قوه به حالت فعلیت می رسند و از حالت امکان به حالت ضرورت تبدیل می شوند و در معاد یعنی در بازگشت به نظام احسن آفرینش مبداء، یکی از آن همه مراتب و درجات یا قوه ها و امکانات فراوان در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی به فعلیت در می آید و بقیه محو می شوند.
نتیجه اینکه تنها به مبداء و معاد باور داشتن برای موئمن بودن و ایمان و امید داشتن به خداوند متعال کافی نیست بلکه باید دید که آیا باور و بینش به مبداء و معاد از طریق معارف وحیانی و حدیثی و روائی دینی حقیقی و منطبق بر واقعیت است یا اوهامی و بریده از واقعیت عینی ؟
وعده پاداش های فراوان بهشتی به پیروان و وعده عذاب های شدید جهنمی برای دیگر باوران ، در اصل و ریشه و در عمل ضمانت های اجرائی دفاع های سر سختانه از یک دین و مذهب خاص و ویژه در میدان رقابت و در مقابله و مبارزه با آئین ها و ادیان و مذاهب دیگر بوده و می باشند و نه اینکه براستی و حقیقتن ( حقیقتا ) از طرف خداوند متعال و به امر وی و از آسمان نازل گردیده و در قالب وحی به گوش سر انسان ابلاغ گردیده باشند.

بپرس