تنابنده

لغت نامه دهخدا

تنابنده. [ ت َ ب َ دَ / دِ ] ( اِمرکب ) در تداول مردم ، ضعیف ترین و حقیرترین بنده. خرد و کوچک و خوار و زبون. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): خدا هیچ تنابنده ای را محتاج خلق نکند. هیچ تنابنده را خدا به این مرض مبتلا نکند. ( یادداشت ، ایضاً ).

فرهنگ فارسی

در تداول مردم ضعیف ترین و حقیر ترین بنده . خرد و کوچک و خوار و زبون .

پیشنهاد کاربران

تنها بنده
تنابنده : تنها بنده ، هیچ احدی ، هیچ بنده ای ، هیچ کسی، خدا تنابنده ای را محتاج نکند : خدا هیچ بنده ای را محتاج نکند

بپرس