شوکت تو برو به شوکتی مائل شو
یا آنچه خدا داده به آن قائل شو
با این تن و توشی که خدا داده به تو
برخیز و میان من و او حائل شو.
علی خراسانی ( از آنندراج ).
سالک ببین ز جای بلندی فتاده ام دارم چو زلف او تن و توش شکسته ای.
سالک یزدی ( ایضاً ).
تن و توش
/tanotuS/
لغت نامه دهخدا
شوکت تو برو به شوکتی مائل شو
یا آنچه خدا داده به آن قائل شو
با این تن و توشی که خدا داده به تو
برخیز و میان من و او حائل شو.
دارم چو زلف او تن و توش شکسته ای.
فرهنگ فارسی
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید