به تن شوی جامه ز تن دور کرد
شب تیره در چشمه نور کرد.
امیرخسرو.
|| در عبارتهای زیر بمعنی ظرف بزرگ یا حوض گونه ای که در آن تن شویند. مرادف کلمه «وان » : حضرت خواجه پاره ای گوشت و صابون و روغن چراغ بمن داده که به قصر عارفان بمنزل ما رسان به این طریق که در خانه را گشای و این چیزها را در تن شو گذار، چون بمنزل ایشان رسیدم بهمان طریق آن چیزها را در تن شو گذاشتم. ( انیس الطالبین بخاری ص 196 )... در خانه ای که ما باشیم چرا به غفلت می درآئی ، چرا واقف نمی باشی ، پس از آن خواجه انگشت سبحه خود را بر زمین نهادند شیخ شادی سرنگون در تن شو افتاد... و از خود رفت. ( انیس الطالبین بخاری ص 197 ). || تخته که میت را بر بالای آن شویند خصوصاً. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) : یاد کن زیرت اندرون تن شوی
تو بر او خوار خوابنیده ستان.
رودکی.
و علی علیه السلام پیغمبر را علیه الصلوةوالسلام بر تخت تن شوی گردانید هم با آن پیرهن که بر تن مبارک او بود واز او نیاهیخت و بر زبر پیرهن آب بر او همی ریخت. ( ترجمه طبری بلعمی ).چهارپای جنازه به... زنْت اندر
اگر نگیری پای جنازه و تن شوی.
سوزنی.