در من نگاه کرد، چو گفتم چه کرده ام
گفت ای ندانمت که چه گویم هزار بار
امروز روز عید و تو در شهر تن زده
فردا ترا چه گوید دستور شهریار؟
انوری.
چونکه قدرت نیست خفتند این رده همچو هیزم پاره ها و تن زده.
مولوی.
رجوع به تن زدن شود. || محجوب. ( ناظم الاطباء ).