تن اسانی

/tanAsAni/

مترادف تن اسانی: ( تن آسانی ) آسایش، آسودگی، تنبلی، کاهلی ، خوش گذرانی، رفاه، رفاه زدگی

متضاد تن اسانی: ( تن آسانی ) تلاش، تلاشگری، سخت کوشی

معنی انگلیسی:
self - indulgence

لغت نامه دهخدا

( تن آسانی ) تن آسانی. [ ت َ ] ( حامص مرکب ) آسودگی. آسایش تن. فراغت. رفاه. ( حاشیه برهان چ معین ). تناسانی و تناسائی ، نوازش و آسایش بدنی. ( ناظم الاطباء ). راحت و آرام. ( غیاث اللغات ) :
از او بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی
به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی.
رودکی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
بگفت این و چادر بسر برکشید
تن آسانی و خواب را برگزید.
فردوسی.
تن آسانی ازداد و رنج من است
کجا آب و خاک است گنج من است.
فردوسی.
تن آسانی و شادی افزایدت
که با شهداو زهر نگزایدت.
فردوسی.
که پیروزی و شوربختی از اوست
تن آسانی و رنج و سختی از اوست.
فردوسی.
به تن آسانی بر بالش دولت بنشین
چکنی تاختن و تافتن و رنج سفر.
فرخی.
خداوندی و خوبی و جوانی
تن آسانی و ناز و کامرانی.
( ویس و رامین ).
برده این چرخ جفاپیشه به بیدادی
از دلش راحت و از تنش تن آسانی.
ناصرخسرو.
زود بیند ز تو دل آزاری
هرکه یابد ز تو تن آسانی.
مسعودسعد.
ندهد رنج آن کل کافر
هیچ کس خلق را تن آسانی.
سوزنی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
بدا سلطانیا کو را بود رنج دل آشوبی
خوشا درویشیا کو را بود گنج تن آسانی.
خاقانی.
کُردِ صحرا رو بیابانی
چون از او یافت آن تن آسانی
به تولای خود عزیزش کرد
حاکم خان و مان و چیزش کرد.
نظامی.
گه سختی ، تن آسانی پذیرند
تو گویی دست و ایشان پای گیرند.
نظامی.
ایها الناس جهان جای تن آسانی نیست.
مرددانا به جهان داشتن ارزانی نیست.
سعدی.
تن آسانی گزیند خویشتن را
زن و فرزند بگذارد به سختی.
سعدی ( گلستان ).
و چنانک اصناف انسانی به فنون تمتع و تن آسانی از روزگار، انصاف می ستانند. ( جهانگشای جوینی ).
رجوع به تن آسائی شود.
|| شفقت و مهربانی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( تن آسانی ) ۱- آسودگی رفاه.۲ - تندرستی سلامت . ۲ - تن پروری خوشگذرانی تن آسایی .

فرهنگ معین

( تن آسانی ) (تَ ) (حامص . ) ۱ - آسودگی ، رفاه . ۲ - تندرستی . ۳ - خوشگذرانی ، تن پروری .

فرهنگ عمید

( تن آسانی ) ۱. رفاه، تن پروری: ایهاالناس جهان جای تن آسانی نیست / مرد دانا به جهان داشتن ارزانی نیست (سعدی۲: ۶۳۶ ).
۲. خوشی و تندرستی.

پیشنهاد کاربران

سستی و اهمال در کار
تن آسانی/ تن آسایی ( ( در متون معتبر فارسی همه جا تن آسانی آمده است و نه تنها آسایی. و اما معنای آن، به خلاف آنچه بعضی گفته اند و در بعضی از فرهنگ ها نیز آمده است، " تنبلی تن پروری" نیست، بلکه" آسودگی جسمانی و مادی رفاه و تنعم" و توسعاً "خوشی و خوشگذرانی" است: ( ( درویشی همی آمد، برهنه پای و آبله کرده و تشنه و گرسنه؛ وی را دید بدان ناز به تن آسانی. روی بدو کرد و گفت: وقت مکافات، جزای من و تو هر دو یکی خواهد بود؟ ) ) ( قابوس نامه، ۲۱ )
...
[مشاهده متن کامل]

بُرده این چرخ جفاپیشه به بیدادی
از دلش راحت و از تَنْشْ تن آسانی ( ناصر خسرو )
ایها الناس جهان جای تن آسانی نیست
مرد دانا به جهان داشتن ارزانی نیست ( سعدی )
تن آسان نیز به معنی" آسوده حال، مرفه و متنعم" است:
سرای سپنجی بدین سان بود
یکی خوار و دیگر تن آسان بُوَد. ) )
( ( نجفی، ابوالحسن، غلط ننویسیم، فرهنگ دشواری های زبان فارسی، ص۱۱۵ ) )

تنبلی

تنْ آسانی:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " تنْ آسانی" می نویسد : ( ( تنْ آسانی به معنی آسایش و بهروزی است و زیستن در ناز و نوش و بدور از رنج و گزند . این واژه در پهلوی تن آسانیه tan - āsānīh می توانسته است بود . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( پرستیدن مهرگان دین اوست ،
تنْ آسانی و خوردن آیین اوست. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 325. )

تنبلی ، تن پروری
متزاد زرنگی ، باهوشی

بپرس