تن اردشیر. [ ت َ اَ دَ ] ( اِخ ) شهری است بحری و آن این چنین خوانند که دیوارش بر تن مردم نهاد یک جمینه گل بود و دیگر از تن مردم و پارس و سواد ومداین جماعت که بر ایشان عاصی شده بود و بر ایشان خشم گرفته بود. ( مجمل التواریخ والقصص چ بهار ص 62 ).
فرهنگ فارسی
شهری است بحری . و آن چنین خوانند که دیوارش بر تن مردم نهاد یک جمینه گل بود و دیگر از تن مردم و پارس و سواد مداین جماعت که بر ایشان عاصی شده بود و بر ایشان خشم گرفته بود .