تمگین. [ ت َ ] ( ص مرکب ) مبتلا به علت تم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). از تم ( بیماری چشم )+گین ( پساوند )، چشم با غشاوه : دانست که سینه غمگینم و با دیده تمگینم. ( خواجه عبداﷲ انصاری ). رجوع به تم شود.