تمکن
/tamakkon/
مترادف تمکن: تعین، تمول، تنعم، توانگری، ثروت، دارایی، دولت، مال، مکنت، منال ، جاه، مقام، منزلت، توانایی، قدرت ، جاگرفتن، جاگیر شدن، منزلت یافتن، جاه ومقام یافتن، توانا شدن
متضاد تمکن: افلاس، تهیدستی، فقر، ناتوانی، ناتوان شدن
برابر پارسی: دارایی، سرمایه، توانمندی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) جاگیر شدن پابرجا شدن جای گرفتن . ۲ - جاه و مقام یافتن منزلت پیدا کردن . ۳ - دست یافتن توانا شدن . ۴ - ( اسم ) توانایی قدرت . ۵ - دارایی . جمع : تمکنات .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] جای گرفتن، جاگیر شدن.
۳. [قدیمی] جاه و مقام یافتن، دارای مقام و منزلت شدن.
۴. [قدیمی] پابرجا شدن.
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه آزاد فارسی
تَمَکُّن
(در لغت به معنی جای گرفتن) اصطلاحی عرفانی با دو معنیِ متفاوت. ۱. حصول مرتبۀ بقای بعد از فنا. طبیعی است که این اصطلاح در این معنی، تنها به معدودی از عارفان قابل اطلاق است؛ ۲. استقرار کامل در هر مقام. در این معنی، هر سالک در هر منزلی، هر چند منازل ابتدایی باشد، چنانچه حقوق آن منزل را رعایت کند و کاملاً در آن مستقر شود، او را متمکّن در آن منزل، و حالت او را تمکّن می خوانند. در این دومین معنی است که این اصطلاح بر بسیاری از سالکان قابل اطلاق می شود. تمکّن مرید، تمکّن سالک و تمکّن عارف، مهم ترین اقسام تمکّن اند.
(در لغت به معنی جای گرفتن) اصطلاحی عرفانی با دو معنیِ متفاوت. ۱. حصول مرتبۀ بقای بعد از فنا. طبیعی است که این اصطلاح در این معنی، تنها به معدودی از عارفان قابل اطلاق است؛ ۲. استقرار کامل در هر مقام. در این معنی، هر سالک در هر منزلی، هر چند منازل ابتدایی باشد، چنانچه حقوق آن منزل را رعایت کند و کاملاً در آن مستقر شود، او را متمکّن در آن منزل، و حالت او را تمکّن می خوانند. در این دومین معنی است که این اصطلاح بر بسیاری از سالکان قابل اطلاق می شود. تمکّن مرید، تمکّن سالک و تمکّن عارف، مهم ترین اقسام تمکّن اند.
wikijoo: تمکن
پیشنهاد کاربران
مکان و تمکّن و متمکّن: جای و جای گرفتن و جاگرفته.
این چم بیشتر در فلسفه و جهانبینی کاربرد دارد.
بوس به همه.
این چم بیشتر در فلسفه و جهانبینی کاربرد دارد.
بوس به همه.
معنیش میشه دارایی