تمک

لغت نامه دهخدا

تمک. [ ت َ ] ( ع مص ) دراز و پرگوشت شدن کوهان شتر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). دراز و بلند شدن سنام. ( از اقرب الموارد ): تمک السنام تمکاً و تموکاً. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

تمک. [ ت َم َ ] ( اِ ) گیاهی از تیره چتریان که دارای برگهای طویلی است و در غالب نقاط میروید. دم کرده آن بعنوان مدر و ضد روماتیسم در تداوی قدیم مصرف میشده. ابرة الراعی. حربث. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ابرة الراعی و دزی ج 1 ص 152 شود.

تمک. [ ت َ م َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گوکلان که در بخش مرکزی شهرستان گنبدکاوس واقع است و800تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) گیاهی که از تیر. چتریان که دارای برگهای طویلی است و در غالب نقاط میروید . دم کرد. آن بعنوان دارو ضد روماتیسم در تداوی قدیم مصرف میشد ابره الداعی حربت .
دهی است از دهستان گوکلان که در بخش مرکزی شهرستان گنبد کاوس واقع است .

فرهنگ معین

(تَ مَ ) [ ع . ثمک ] (اِ. ) گیاهی از تیرة چتریان که دارای برگ های طویلی است و در غالب نقاط می روید. دم کردة آن به عنوان مدر و ضد روماتیسم در تداوی قدیم مصرف می شده ، ابرة الراعی ، حربث .

پیشنهاد کاربران

بپرس