تمهل

لغت نامه دهخدا

تمهل. [ ت َ م َهَْ هَُ ] ( ع مص ) درنگ کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || پیش آمدن در خیر و نیکویی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ مَ هُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) کاری را به آهستگی انجام دادن ، درنگ کردن .

فرهنگ عمید

درنگ کردن، کاری را با نرمی و کندی انجام دادن: حزم تو اگر مانع عزم تو نبودی / نه مه بندت در وهم مام تمهل (قاآنی: ۵۱۷ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس