تمهل. [ ت َ م َهَْ هَُ ] ( ع مص ) درنگ کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || پیش آمدن در خیر و نیکویی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
درنگ کردن، کاری را با نرمی و کندی انجام دادن: حزم تو اگر مانع عزم تو نبودی / نه مه بندت در وهم مام تمهل (قاآنی: ۵۱۷ ).