تمنطق

لغت نامه دهخدا

تمنطق. [ ت َ م َ طُ ] ( ع مص ) کمربند بر کمر نهادن. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و این مانند تمدرع و تمندل از درع و مندیل است. ( از اقرب الموارد ). || و بسیاری گویند تمنطق یعنی تعاطی علم منطق و منه قولهم : من تمنطق فقد تزندق. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

کمربند بر کمر نهادن و یا بسیاری گویند تمنطق و تمندل از درع و مندیل است .

پیشنهاد کاربران

بپرس