تمنده
لغت نامه دهخدا
سر و رویم چون نیل زبان گشته تمنده
زبالا در باران ز پس و پیش بیابان.
عسجدی ( لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 42 ).
ببرهان نکو دانم این سردرودن
چه گویم چو باشد زبانم تمنده.
( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 512 ).
رجوع به تمده شود.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
ممکن است از مفهیم و واره های زبان های باستانی باشد که بسیاری از اماکن موجود در ایران بزرگ هست ولی هنوز به معنی اصلی آن نرسیده ایم، چون بانیان اماکن در قدیم فرهیختگان ایران شهری به همه جا سر کشی می کردند.