تملق

/tamalloq/

مترادف تملق: تبصبص، تصلف، چاپلوسی، چرب زبانی، ریاکاری، زبان به مزدی، سالوس، مجیز، مجیزگویی، دم لابه، مداهنه، موس موس، چاپلوسی کردن، چرب زبانی کردن، مجیز گفتن، مداهنه کردن، لابه کردن

برابر پارسی: چابلوسی، چاپلوسی، چرب زبانی

معنی انگلیسی:
flattery, obsequiousness, subservience, sycophancy

لغت نامه دهخدا

تملق. [ ت َ م َل ْ ل ُ ] ( ع مص ) چاپلوسی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). تملاق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). رجوع به تملاق شود.

فرهنگ فارسی

چرب زبانی، چاپلوسی واظهارفروتنی ومحبت کردن
۱ - ( مصدر ) چاپلوسی کردن چرب زبانی کردن . ۲ پ ( اسم ) چاپلوسی چرب زبانی . جمع : تملقات .

فرهنگ معین

(تَ مَ لُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) چاپلوسی کردن ، چرب زبانی کردن .

فرهنگ عمید

چرب زبانی کردن، چاپلوسی و اظهار فروتنی و محبت کردن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] یکی از رذایلی که در اثر انحراف قوه شهویه اثرات ناگواری بر زندگی دینی و دنیایی شخص می گذارد و او را از نظرها ساقط و از درجه اعتبار پایین می ­آورد چاپلوسی و تملق­ های بی جایی است که شخص مرتکب آن شده و آبرو و حیثیت خود را به حراج می گذارد که این خود نشان از شرک خفی در نهاد او دارد.
جوهری در صحاح می­ گوید: «رجلٌ مُلِق. یعنی چیزی را می­ گوید که قلباً به آن اعتقاد ندارد.»
البته این قول، تفسیر به لازم أعم است که با زبان می ­باشد و معنای دقیق آن چنین است: اظهار لطف و محبت و دوستی که با خضوع مخلوط شده باشد با آن که در قلب چنین نیست.
تعریف و تمجیدهای بی­ موردی که از دیگری می­ شود نشان از خفت و خواری چاپلوس و مبتلا شدنش به شرکی است که ثمره آن در اعمال و رفتار وی ظهور پیدا کرده، ننگ و عار را برای او به ارمغان آورده است.

منشأ چاپلوسی
هدف انسانی که طالب رضا و خشنودی مردم است و توجه به جلب نظر و قلوب مردم دارد، آن است که آن ها را مؤثر در اموری می‏داند که مورد طمع اوست. مثلا کسانی­ که پول پرست و مال دوست هستند، پیش ارباب ثروت خاضع بوده از آن ها تملق می­ گویند و برای آن ها فروتنی می­ نمایند و کسانی که طالب ریاست و احترامات ظاهری هستند از مریدان و پیروان خود تملق ها کرده، فروتنی ها می­ نمایند تا قلوب آن ها را به هر ترتیبی که هست به سوی خویش جلب کنند اما در مقابل کسانی هستند که با ریاضات شرعیه خود را تربیت کرده، طالب رضای حق‏اند و زینت­ های دنیا آن ها را نلرزانده، در ریاست، طالب رضای حق هستند و هنگامی که زیر دستند حق­ جو و حق طلب بوده هم چون آدم های شریف گذران عمر می­ کنند.
البته ناگفته نماند که گاهی شیطان افراد را به بهانه تواضع به این بلیه دچار کرده مشغولشان می­ کند و حال آن که مابین آن دو فاصله هاست: تواضع مبدأش علم به خدای تعالی و نفس بوده، غایتش هم خدا است یا کرامت خدا و نتیجه‏اش کمال نفسانی است. درحالی که تملّق، مبدأش شرک و جهل بوده، غایتش نفس است و ثمره‏اش خفّت و خواری می ­باشد. به هرحال باید دانست که چاپلوسی از آبشخور نفاق و خودخواهی سیراب شده است.
متأسفانه گاهی، عادت بعضی از مردم شده است که چرب زبانی و تملّق را دلیل بر مردم‏داری و حسن خلق تلقّی کرده، خلاف آن را نشانه حقارت و کم ارزشی و نبود شخصیّت می­ پندارند.

آثار چاپلوسی
مهم ترین اثر، این است که ملکه اخلاص را از کف داده و چشم نیاز به عنایت و بخشش مخلوقی هم چون خود می­ دوزد که حکایت از شرک پوشیده و خفی وی می­ کند. چرا که وی در توحید افعالی دچار مشکل شده است و دیگران را مؤثر در امور جاری در عالم می بیند.
گاهی خود را برده پستی می‏نمایاند تا از متاع او چیزی نصیبش گردد. در تملّق بی‏سروپائی هزار دروغ می­ گوید، تا قلب او را به دست آورد که نتیجه­ ای جز خواری و ذلت خود و احساس شخصیتی کاذب و توخالی در نوع تعریف شدگان به بار نخواهد گذاشت که نتیجه آن، برهم خوردن تعادل جامعه و رفتن آن به سوی حالتی دروغین و مسموم خواهد بود.

انواع چاپلوسی
...

جدول کلمات

مجیز, چاپلوسی, مداهته

مترادف ها

flattery (اسم)
چاپلوسی، خوشایند، خود ستایی، خوشامد، خوش آمد، تملق

lip service (اسم)
چاپلوسی، تملق

subservience (اسم)
کمک، چاپلوسی، تملق، زیر زاوری

sycophancy (اسم)
چاپلوسی، تملق، کاسه لیسی

toadyism (اسم)
چاپلوسی، مداهنه، تملق، کاسه لیسی

subserviency (اسم)
کمک، چاپلوسی، تملق، زیر زاوری

soft soap (اسم)
چاپلوسی، تملق

فارسی به عربی

تملق

پیشنهاد کاربران

نازنیاز. .
پاچه خواری
واژه تازی تملق که برابر پارسی اش چرب زبانی، سگ زبانی، وش آمد گویی است
در همین راستا، شناسه ژرف کاربر دانش پژوه در باره واژه ای به همین مانا "مجیز" روشن کننده گوشه های پنهان ریشه های زبانیستایش برانگیز است
خوش رقصی
لهجه و گویش تهرانی
تملق و چاپلوسی
( تملق ) مشتق از ماده املاق است ، کلمه ( املاق ) به معنای افلاس و نداشتن مال و هزینه زندگی است و این مطلب یعنی کشتن فرزندان از ترس هزینه زندگی آنان در میان عرب جاهلیت سنتی جاری بوده ، چون بلاد عرب غالب سالها دستخوش قحطی و گرانی می شده ، و مردم وقتی می دیدند که قحط سالی و افلاس آنان را تهدید می کند فرزندان خود را می کشتند تا ناظر ذلت فقر و گرسنگی آنان نباشند.
...
[مشاهده متن کامل]

از این رو به آدم چرب زبان و چاپلوس متملق گفته می شود که این آدم ها بیشتر به دلیل نیاز مالی و فقر ، اقدام به تملق و چاپلوسی می کنند . در اصل تملق حاصل تنگ دستی و نیاز می باشد .

خایه مالی
پاچه ور مالی
سگ زبانی. [ س َ زَ ] ( حامص مرکب ) چاپلوسی و تملق :
خواند سگ را بسگ زبانی خویش
سگ دویدش بمهربانی پیش.
نظامی.
از کسی بیجا تعریف کردن
چابلوسی

بپرس