تمغر. [ ت َ م َغ ْ غ ُ ] ( ع مص ) بخون سرخ گردیدن ودر حدیث یأجوج و مأجوج : فرموا بنبالهم فخرت علیهم متمغرة دماً؛ ای محمرة بالدم. ( از اقرب الموارد ).