تمعق

لغت نامه دهخدا

تمعق. [ ت َ م َع ْ ع ُ ] ( ع مص ) دور تک گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تعمق. ( اقرب الموارد ). || بدخوی شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

تمعق. [ ت َ م َع ْ ع ُ ] ( اِخ ) کوهی است در حجاز که بلندتر از آن کوه در حجاز نیست. ( از معجم البلدان ). کوهی است. ( منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس