تمطر. [ ت َ م َطْ طُ ] ( ع مص ) در زمین بشدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بشتافتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). شتابی کردن مرغ وقت فرود آمدن. || برهمدیگر پیشی گیران آمدن اسبان. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || به شدت اسب دوانیدن به سوی باران. ( از اقرب الموارد ). || پیش آمدن باران را و بشدن در آن یا در سردی آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). یقال : خرج متمطراً؛ ای متعرضاً له. ( اقرب الموارد ). || باران خواستن. یقال : خرجوا یتمطرون اﷲ؛ ای یساَلونه انزال المطر. ( از اقرب الموارد ).