تمشیت

/tamSiyyat/

مترادف تمشیت: اداره، راه اندازی، رهبری، مدیریت، راندن، راه انداختن، سروسامان دادن، سامان دهی، سامان بخشی

لغت نامه دهخدا

تمشیت. [ ت َ ی َ ] ( مص ) مأخوذاز مشی بمعنی جاری کردن و روان کردن.... ( غیاث اللغات ). پیشرفتگی و ترقی و برتری و استحکام و صیانت و تربیت و نظم و ترتیب و انتظام و آراستگی. ( ناظم الاطباء ) : و در تمشیت کار او قصب السبق از ملوک عالم و سلاطین جهان بربایند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 258 ). ناصرالدین خواست از بهر مقاومت ایشان سپاهی از انجاد ترک فراهم کند و بمدد و معاونت ایشان در تمشیت آن کار متقوی گردد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 259 ). در ترتیب و تبجیل قدر و تمشیت کار وتمهید رونق او بهمه غایتی برسید. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 438 ). چون دانست که با تفرق اهوا، کاری تمشیت نپذیرد. ( جهانگشای جوینی ). رجوع به تمشیة شود.

تمشیة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) فارفتن آوردن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). راندن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بردن. ( ناظم الاطباء ). || رفتن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). لازم و متعدی است. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

راه بردن، راندن، براه انداختن روان ساختن
۱ - روان کردن برفتن آوردن براه انداختن . ۲ - ( مصدر ) کار گزاردن سر و سامان دادن راندن تمشیت امور .

فرهنگ معین

(تَ شِ یَ ) [ ع . تمشیة ] (مص م . ) ۱ - روان ساختن ، به راه انداختن . ۲ - سر و سامان دادن .

فرهنگ عمید

۱. راه بردن، به راه انداختن.
۲. راندن.
۳. روان ساختن.

پیشنهاد کاربران

ترتیب دادن ، راه اندازی
هدایت امور
تربیت کردن، ادب کردن
هدایت کردن، به راه انداخن

بپرس