تمشق

لغت نامه دهخدا

تمشق. [ ت َ م َش ْ ش ُ ] ( ع مص ) آخر گردیدن شب. ( منتهی الارب ). به آخر رسیدن شب. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آشکار شدن سفیدی صبح. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء )( از اقرب الموارد ). تمشق جلباب اللیل ؛ ظهرت تباشیر الصبح. ( اقرب الموارد ). || پوست برکنده شدن شاخ و برهنه گردیدن آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || پاره شدن جامه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تمزق. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

آخر گردیدن شب . به آخر رسیدن شب

پیشنهاد کاربران

بپرس