تمسکن

لغت نامه دهخدا

تمسکن. [ ت َ م َ ک ُ ] ( ع مص ) بیچاره شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). درویش شدن یا مانند درویش گردیدن و خوار و حقیر شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تسکن ، چنانکه گویند تمدرع و تمندل از مدرعة و مندیل.... ( از اقرب الموارد ). مسکین شدن و بیچاره و خوار وضعیف شدن. ( آنندراج ). رجوع به نشوءاللغة ص 40 شود.

فرهنگ عمید

۱. مسکین شدن، فقیر شدن، تهیدست شدن.
۲. خوار و حقیر شدن.
۳. درویشی.

پیشنهاد کاربران

بپرس