تمزیج

لغت نامه دهخدا

تمزیج. [ ت َ ] ( ع مص ) دادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بخشیدن چیزی. ( از اقرب الموارد ). || از سبزی به زردی آمدن خوشه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به ماده بعد شود. || در بیت زیر از سوزنی بمعنی امتزاج و درآمیختن آمده است :
به گه خلقت جود و به گه خلقت تو
عنصر هر دو به تمزیج عناصر شد ضم.
سوزنی.
|| ( اصطلاح نجوم ) امتزاج کواکب با یکدیگر تا مزاج آنها یکی گردد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

دادن . یا از سبزی به زردی آمدن خوشه .

پیشنهاد کاربران

تمزیج = جفت سازی
در هنر و ادبیات
در علم و صنعت
به معنی ضرب کردن مثل اینکه شما دو شکل یا دو عدد را در یکدیگر ضرب کنید

بپرس