تمزق. [ ت َ م َزْ زُ ] ( ع مص ) دریده شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). پاره گردیدن جامه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) : و کنت لمعشر سعدا فلمامضیت تمزقوا بالمنحسات.( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 192 ).اگر زمان آن تحکمات امتداد یافتی نظم حال و مال بگسستی و جمعیت حشم به تفرق و تمزق پیوستی. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 188 ).